تایتل قالب


.

.

"همنفس با ساعت دنیا 
                      خیالم پیر شد"

تا که‌صوفی ی دلم بی های و هوی خویش شد
پشت پا بر خود زد و در جستجوی خویش شد 

در گذرگاه تماشا سنگ بر آیینه زد
بی خیال از لحظه ی دیدار روی خویش شد

قاب عکس آرزو را بر دل دیوار زد
در نگاه قاب 
              عکس آرزوی 
                              خویش شد

تشت رسوایی دل از پشت بام افتاده است
لاجرم در جستجوی آبروی خویش شد

در دلم فصل بهار عشق پاییزی شده ست
باز هم در آرزوی رنگ و بوی خویش شد

همنفس با ساعت دنیا خیالم پیر شد
بر نماز آخرم
                 دل
                      در وضوی خویش شد

              #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۱۲-۰۴ ۰ ۰ ۶۵

پروین اسحاقی ۹۹-۱۲-۰۴ ۰ ۰ ۶۵


.

پروینه چهارصدو یازده

گاهی میانه ی من و دل ، جنگ میشود 
در راه عشق ،  پای دلم لنگ میشود 

گفتی دلت هوای مرا می کند ، عزیز
منهم دلم برای شما تنگ میشود...

   #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۷ ۰ ۰ ۷۴

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۷ ۰ ۰ ۷۴


دیدم بسحرگاهان ، یک روی دلارایی
رخساره ی ماهیّ و گیسوی  سمن سایی

هنگام سخن گفتن می ریخت گهر  از لب
بس خوش قد و بالا و چون سرو  دلارایی

در رقص چو پروانه ، وز نور چنان شمعی 
در بزم چنان یوسف ، درخواب چو رویایی

با مطرب خوش الحان همگام و هم آوایی
هنگام سماع شب ، افسانه و غوغایی

من عهد چنین بستم هنگام سحر گاهان
 کز کوی چنین دلبر ، هرگز نروم جایی

از طعنه ی بد گویان ، هرگز نهراسم  من
هیهات گَرَم باشد عشق و غم رسوایی

من تاب نمی آرم ، تاب سر زلفش را
با این دل شیدا و با این سر سودایی

هر شب بسر کویش می گریم و می نالم
هر دم بسرم عشق و هر لحظه  تمنّایی

دیگر نشود ممکن این مادر گیتی را
تا چون تو بیاراید ، فرزند به زیبایی
              
#پروین_اسحاقی                                parvin58.blog.ir

 


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۶ ۰ ۰ ۸۲

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۶ ۰ ۰ ۸۲


.

"در من
      زنی نفس می کشد"


به آسمان که سلام می دهم

از ناودان نگاهت

باران ستاره

آبشار

و رنگین کمانی از غزل

بر طاق ابروانت هلال می شود

و من

ماه پیشانی می شوم

بر ارتفاع ستاره و غزل


خواستنت

کیفر اتفاقی ست که خواهد افتاد

کیفر شعرهایی که تا هنوز

نسروده ام

در کمرکش صبحی
که با فنجانی از قهوه ی چشمت

صبحانه ی عشق

آفتابی می شود

در تعارف سینی ی دستانم


بودنم را

بر سنگ فرش ایوان خیالم

پهن می کنم

و برای گنجشکانی که آمدنت را

به حسرت نشسته اند

دانه می ریزم

می دانم

      می دانم
تو

روزی خواهی آمد

و سفره ی دلت را

با من تقسیم می کنی


در من

زنی نفس می کشد

که با شب بخیری به ماه می رسد

با صبح بخیری به آفتاب

زنی

که دست هایش را

در باغچه می کارد

تا فروغ دیگری سبز شود

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۸۳

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۸۳


.

"مدار تو"

عشقِ ناگهانی
 اتفاقی ست
که افتاده است
و من
تنهاترین ستاره ای که
بر مدار تو
می چرخم
چند سال نوری
هنوز باقی ست
تا رقص شانه هایم
کامل شود ؟

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۶۳

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۶۳


ا

       به نام خداوند
       جان و خرد

        هرمز فرهادی
           بابادی

در هزاره ای که به تعداد انگشتان دست‌شاعران با شناستامه داریم و به اندازه ی ستارگان آسمان سراینده های بی هویت از در و دیوار قد کشیده اند بانو پروین اسحاقی در نهایت شب  فانوس بر آویخته است به جستجوی آفتاب
که  دریافته است  آسمان طعم ماه می دهد و پیشانی اش زخم دار داس قابیلی است که خوشه های گندم را از خاتون شعر دریغ داشته است

سرکار بانو پروین اسحاقی از بلوغ سپید گذشته است و پریزاد غزل را در آیینه راز به تماشا نشسته است

او بر سنگفرش خیابانی قدم می زند که (زنی با زنبیلی از آن گذشته است)و او با آخرین قدم هایش به ایستگاه شعر رسیده است
به جایی رسیده است که کسی شاعر نیست اما همه شعر می گویند و او آموخته است که هیچ اندوهی کوچک نیست 
پس پاره های روز را جمع می کند تا شب برای صبح پیراهن بدوزد

وقار بودنش را از تجسم غزل دریافته است و برجای نبودنش را از بی قراری ی قاصدکانی که بر شانه های باد سپید می رقصند واو
به را می افتد و پنهان شدنش در پیله ی تنهایی بهانه ای می شود که از نفرین خویش به برزخ شعر  برسد
و با دستان پیامبری باکره در برکه ی غزل تعمبد  شود و روسپید از حجله گاه شعر برآید

ختم کلام اینکه من باشناختی که از سابقه ی ادبی سرکار بانو اسحاقی  دارم او را هم در غزل و هم در سرایش شعر سپید موفق می بینم 
دیر یازود شاهد سیمینی در غزل و فروغی در شعر سپید خواهیم بود

مقدمه ای بود از جناب استاد هرمز فرهادی بابادی بر کتاب غزل رباعی 
اینجانب 🌹🌹🌹


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۹۴

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۹۴


.

پروینه سیصد.

شد پیچک صبح آرزو بازویش
از مژده ی خسته گشتن بانویش

میگفت‌ تمنای نشستن دارد
ای کاش که تاب گل شود زانویش

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۷۹

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۷۹


.

پروینه چهارصد و نوزده.

نذرکردم گر نگاهی بر دل تنگم کنی

جان بی مقدارخود را نذری جانت کنم


کاش برگردی و من بر دیده ام بنشانمت

دست گرمت رابگیرم بوسه بارانت کنم


#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۳ ۰ ۰ ۷۲

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۳ ۰ ۰ ۷۲


.

خوشه پروین عشق
 
آسمان دل اسیرت گشته است.. 
و این دل دیوانه زنجیرت شده ..

عصر ، عصرانقلاب های مخملی است 
                                    یا رنگی ؟؟

تو که هم مثل مخملی ، یعنی خود مخملی 

و هم مثل رنگین کمان .. 
           هزار رنگ در ناز نگاهت نهفته 
لطفا.. 
          لطفا ..

لطفا مرا هم مانند ارتش سرخ روسیه 

مثل کشور « کریمه » 
ضمیمه 
سرزمینت کن ..

جزو روسیه ات که باشم 
              من هم ابرقدرت می شوم ...

ضمیمه می کنی ؟؟

            بدون شلیک یک گلوله ؟؟ 
فقط با تبسم یک لبخند

               یا چشمک یک چشمت ؟

من که تسلیمت هستم 
                    چه می کنی ؟.....

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۶۶

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۶۶


.

"صدقه چشمان میشی ام"

ببین..
 دامن سرخ ارتش روسی من
نصف جهانت را گرفته 
نگران چه هستی ؟؟
توِ اسیر را هم جان بستانم 
یاپناه بدهم؟؟ ...
من فرمانده هستم ...
تو سربازم ...
برای من می شود هر روز
هزار بار هم سرت را نذر نگاهم کنی...
یا صدقه چشمان میشی ام

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۵۷

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۵۷


۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ... ۵۱ ۵۲ ۵۳

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی