روزی که شدم ساکن میخانه ی عشق
ساقی به کفم نهاد پیمانه ی عشق
دل مست نگاه گرم ساقی شد و من
سرمست جنون گشتم و دیوانه ی عشق
#پروین_اسحاقی
روزی که شدم ساکن میخانه ی عشق
ساقی به کفم نهاد پیمانه ی عشق
دل مست نگاه گرم ساقی شد و من
سرمست جنون گشتم و دیوانه ی عشق
#پروین_اسحاقی
شعری بخوان خدای غزل تا مجال هست
فرصت مده ز دست اگرت شور و حال هست
گلنغمه ای بخوان که شوم مست روی تو
چون در دل تو عشق به حد کمال هست
با اینکه دست من بتو هرگز نمی رسد
در خواب با تو گاه بگاهم وصال هست
این شعر را به عهد جوانی سروده ام
در آن جنون و مستی و خواب و خیال هست
#پروین_اسحاقی