تایتل قالب


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

سر در خط فرمان تو دادم به خدا
لب را به ثنای تو گشادم به خدا

امری که به پروین خودت فرمودی
چون طوق به گردن بنهادم به خدا

     #پروین_اسحاقی                            


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۷ ۰ ۰ ۷۵

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۷ ۰ ۰ ۷۵


خواست کز شاخه حضرت حوا 
سیب چیند ز بوستان خدا 

چید سیبی و برگرفت به دست 
به دهان برد و چشمها را بست 

لیک چون سوی لعل نوشش بُرد
عطر آن سیب عقل و هوشش برد 

مرغ خاطر شدش جنان پرواز
یادش آمد ز همدمِ دمساز 

داغِ بی بهرِگی ، دهان بستش 
همچنان ، سیب ماند در دستش 

برگرفت و دوان دوان آوَرد
سیب را پیشکِش به "آدم" کرد 

هر دو از دیدن جمال حبیب 
مست گشتند و شد فرامُش  سیب 

"آدم" از شوق ، دست  پیش گرفت 
در کنارش چو جانِ خویش ، گرفت
 
لبِ حوا به زیرِدندان  شد 
لب به دندان گزید و خندان شد 

شده حوا ز شرم گلگونْ چهر 
آدمش در بغل گرفته به مهر
 
خون دویدش به چهر و گلگون شد 
سیب اگر سرخ شد از این خون شد 

شد مقابل به ماه ، روی حبیب 
شده حایل دراین مقابله سیب 

سیب ، روی نگار پوشیده 
پیشتر سیب ، لعل بوسیده

سیب ، بینِ دو لب ، چه چاره کنند؟ 
صبر ، کو؟ تا فقط نظاره کنند؟

لشکر عشق ترکتازی کرد
دوستان را به جنگ راضی کرد 

جنگ برخاست درعیان و ضمیر 
اولین دورِ جنگِ عالمگیر !

خانه دیگر  خراب خانه شده !!!
سیب یک جنگ را بهانه شده !

شوق  بر صبر ، چیره گشت و حبیب 
خواست بردارد از مقابل  سیب

هردو یکدل به دل ، نهیب زدند 
هردو دندان به لعلِ سیب  زدند
 
رفت و رفت از میانه بیمِ هلاک 
لعل ، با لعل ، جفت گشت ، چه باک

زجهان رَسته ، چشمها بسته 
هردو با طعمِ سیب ، دل بسته 

هر دو پابندِ سرنوشت  شدند 
بی خبر رانده از بهشت  شدند
 
چشمِ" آدم '" دراین میان شد باز 
دید بسته است  دیدهُ دمساز 

چشم خود نیز بست و هیچ نگفت 
آری آن دم ، به هیچ ،باید گفت!

پشتِ پا زد به مُلکِ دانایی 
آه ، از سیبِ سُرخِ حوایی !

ای خوش آن لب ،که بسته با لبِ دوست 
این همان رازِسربه مُهر ِمگوست" !

اولین بوسهُ جهان این شد 
بوسه ، با طعمِ سیب، شیرین شد 

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۶۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۶۳


پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی