دل مژده دهد که یار می آید باز
روز از پی شام تار می آید باز
ای بلبل از این خزان دل افسرده مباش
گل می شکفد بهار می آید باز
#پروین_اسحاقی
دل مژده دهد که یار می آید باز
روز از پی شام تار می آید باز
ای بلبل از این خزان دل افسرده مباش
گل می شکفد بهار می آید باز
#پروین_اسحاقی
دیشب دوباره قصد سفر داشت یار من
با سرگرانی آمد و رفت از کنار من
با رفتنش شرر زده بر جان من که هست
تنها قرار بخشِ دلِ بی قرار من
با سنگ غم شکست دلم را و لحظه ای
نومید از او نشد دلِ امیدوار من
بیتابِ دیدنش شده ام شاید از سفر
باز آید و به سر برسد انتظار من
لبخند میزند به پریشانیم رقیب
بیهوده نیست گریه ی بی اختیار من
چشمی به هم زدیم و جوانی ز دست رفت
پروین چه زود گشت خزان ، نو بهار من
#پروین_اسحاقی