تایتل قالب


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زمستان» ثبت شده است

 

روزگاری ما به دور کرسی مادر بزرگ
درشب یلدا چه شیرین روزگاری داشتیم
بوسه ها بر دستهای مهربانش می زدیم
در کنار او عجب بوس و کناری داشتیم

 

پاک میکردیم از آیینه ی دل هایمان
گر ز دست یکدگر روزی غباری داشتیم
فال حافظ میگرفتیم و پس از تعبیر آن
خاطری شاد و دل امیدواری داشتیم

 

هر زمان مادربزرگم قصه ای میگفت و ما
خنده بر لب چون گل سرخ اناری داشتیم
گرچه فردا اول فصل زمستان بود ما
در کنار یکدگر رنگین بهاری داشتیم
             
#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۹ ۰ ۰ ۸۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۹ ۰ ۰ ۸۱


 

ساحل و دریای رویان ...آی می چسبد نگو
     در هوای خیس باران ... آی میچسبد نگو

    اتفاق تازه ای رخ می دهد با لمس تو
    در درون من کماکان...آی می چسبد نگو ...

    گرمی آغوش تو با آن همه ناز و نفس
    در دل برف زمستان...آی می چسبد نگو ...

    بوسه های گاه و بیگاه من از لب های تو ...
    بوسه بازی فراوان ... آی می چسبد نگو ...

    من فریبت می دهم با شیطنت های غزل
    دلفریبی های شیطان ... آی می چسبد نگو

    زیر باران  راه رفتن ، دست در دستان تو
    در کنار ساحل ای جان ، آی می چسبد نگو 

    ساحل زیبای بارانی و بازی های ما
    در میان بغض طوفان...آی می چسبد نگو ...

    من غزل پرداز چشمان سیاهت باشم و
    صورت ماه تو خندان...آی می چسبد نگو...

    در میان موج دریا و من و کولاک عشق
    لمس احساس تو عریان ... آی می چسبد نگو


  #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۵ ۰ ۰ ۸۴

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۵ ۰ ۰ ۸۴


پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی