هرگز چو من مباد کسی بی قرار عشق
طاقت ز دست رفته و بی اختیار عشق
داغ سیاه عشق به پیشانی ی من ست
در روزگار خویش منم غم شمار عشق
قلبم که از تبار گل سرخ بوده است
پرپر میان دست تو شد در بهار عشق
در معرض نگاه چه زیبا نموده ای
افشان به روی شانه رها آبشار عشق
دلشوره های عشق جنونی ست دلپذیر
سرشار لذت ست ولی انتظار عشق
چرخان ثقل خویش به سر گیجه می رسم
پرگار حسرت ست دلم بر مدار عشق
قلبم صدای آمدنت را شنید و گفت
مضراب ناله ها ست که خورده به تار عشق
*پروین* شگفت نیست که غم در نگاه توست
جز غم چه بوده است مگر یادگار عشق
#پروین_اسحاقی