تایتل قالب


۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گلستان» ثبت شده است

تضمین از شعر فرخی یزدی

زیر چشمی نگه از پشتِ نقابش کردم
دیدم آن حسنِ خداداد و خطابش کردم

آگه از فرقتِ بی حد و حسابش کردم
(شب چو در بستم و مست از می نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم)

بلبلانی به گلستانِ جهان بود مرا
از نواشان غمِ ایام ، عیان بود مرا 

کِی دگر از غمشان تاب و توان بود مرا
(دیدی آن ترکِ خطا دشمنِ جان بود مرا

گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم)

گویمت نکته ای ای دوست ز افسانه ی چشم
آنکه بنمود تصاحب ز ازل ، لانه ی چشم

آشنا در برِ ما بود ، نه بیگانه ی چشم
(منزلِ مردمِ بیگانه چه شد خانه ی چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم)

داد پروانه پیامی شبی اندر برِ جمع
که رسانید پیامم به برِ شمع  به سمع؟

ریزد از دیده ی خونبارِ من دلشده دَمع
(شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم)

ما ندیدیم در این دهر کسی را دلشاد
جز غم و درد و محن هیچ نداریم به یاد

در رهِ عشق ، ببین عاشقِ بیدل ، جان داد
(غرقِ خون بود و نمی مُرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم)

خسته از زندگیِ سخت نمیگردد مرد 
زر چو در کیسه ندارد رُخ او باشد زرد

با غم و درد و محن گو که چه می باید کرد
(دل که خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد 

بر سر آتش جورِ تو کبابش کردم)

گر چه رفتارِ فلک بوده به ما گاهی قهر
یا که خورشید همیشه ندهد ما را بهر  

می رسد مرکب " پروین " به سراپرده شهر  
(فرخی درد مکش ، ناله مکن ، گوید دهر

هر ستمگر که ستم کرد عذابش کردم)

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۶ ۰ ۰ ۸۰

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۶ ۰ ۰ ۸۰


خوش آن زمان که لب ما چو غنچه خندان بود
 و ؛ زنده رود ، صفابخش وگل به دامان بود

خوش آن زمان که چو بوی بهار می آمد
به شوقِ آن ، دلِ پیر و جوان گلستان بود

کنار سبزه ی مادر بزرگ حالی داشت
گلیم ساده ی او جلوه بخش ایوان بود

نشسته بود چه زیبا و در مقابل او
بساط آتش و اسپند و چای و قلیان بود

خوش آن زمان که شب چارشنبه سوری ها
به گوشه گوشه ی شهر ، آتشی فروزان بود

اگرچه زندگی ما نداشت تشریفات
ولی برای همه ، زندگانی آسان بود

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۰ ۰ ۳۹

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۰ ۰ ۳۹


پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی