شد در اهواز از قضا سیلی خروشان آشکار
قدرتی پیدا نشد کان سیل را سازد مهار
چون بلای ناگهانی برد با خود آنچه بود
از کفِ هر مرد و زن یکباره بگرفت اختیار
جانب شوشتر شد آنگه شادگان ۈ ماهشهر
شد به دزفول و پس از آن رامهرمز رهسپار
در امیدیه ، خلیف آباد و سوسنگرد شد
در کُت عبدالله ویران کرد هر شهر و دیار
عده ای را بی مهابا سیل در خود محو کرد
عده ای گشتند پابندِ بلای بیشمار
خرمن هستیِ مردم رفت بر بادِ فنا
بر زمین دیگر اثر بر جا نماند از کشتزار
هر کسی این ماجرای وحشت آور را شنید
بود اگر یک غم ورا بر دل ، بَدَل شد بر هزار
ای که تو در شهر خود آزادی و در نعمتی
دان به هر ایام قدرِ نعمت پروردگار
حکم انسانیت است این ای برادر کن شتاب
وین سفارش را که از اسلام باشد ، گوش دار
از خداوندِ تعالی گر که می خواهی عوض
تا توانی کن کمک بر مردمانِ دل فکار
بر کسانی که زیان دیدند زین سیلِ مهیب
هموطن ، امدادِ تو امروز می آید به کار
اجر اگر خواهی برادر از کمک رو بر متاب
نی همین امروز ، بل هر روز شو بر خلق یار
گر توانی حالیا امداد کن بر ناتوان
چون که باید عاقبت زین دارِ فانی بست بار
بهرِ آنان دل غمین تنها نمی باشد روژین
هر که را بینی بُوَد از این مصیبت بی قرار
#پروین_اسحاقی
نظرات (۰)