(هر که شد افسرده دل، درجستجوی یار شد )
کو به کو رفت و سراپا، خاک کوی یار شد
از بهارو گلشن و دیدار گل شد بی نیاز
هر که برخوردار از دیدار روی یار شد
در نگاه ما گذشت روز و شب حاصل نداشت
غیر از آن ساعت ، که صرف گفتگوی یار شد
شانه بر گیسوی عطر آگین خود میزد شبی
کلبه ام چون باغ گل ، از بوی موی یار شد
در سرم دیگر هوای ساغرو پیمانه نیست
تا دل سرگشته ام ، مست از سبوی یار شد
هر که را دیدم هزاران آرزو در سینه داشت
عمر ما هر روز طی ، در آرزوی یار شد
#پروین_اسحاقی
نظرات (۰)