چنان شکست دل ساده ام برای خودم
که پاره پاره فرو ریخت پیش پای خودم
چنان نیافته ام همزبان و همنفسی
که مثل نی زده ام ناله با نوای خودم
چه طعنه ها که بگوشم ز هرجهت نرسید
چه فتنه ها که ندیدم به چشمهای خودم
کجاست نغمه سازی ؛ ترانه ای ؛ غزلی
که خود دگر شده ام خسته از صدای خودم
کسی شکستن بغض مرا نخواهد دید
مگر ؛ غرور خودم را کنم فدای خودم
کسی امید نبخشید بر دلم حتی
گلی که کاشته بودم خودم برای خودم
ازین به بعد من و لحظه های سرد سکوت
که خو گرفته دل من به انزوای خودم
#پروین_اسحاقی
نظرات (۰)