.
"زندان تنهایی"
گرچه می دانم نمی آیی به دیدارم هنوز
شکوه دارم تا بدانی دوستت دارم هنوز
خاطراتت لحظه لحظه در خیالم جاری ست
ساده اندیشی ست از تو دست بردارم هنوز
بی تو در زندان تنهایی گرفتارم دریغ
دوری ات را بیش از این طاقت نمی آرم هنوز
تنگنای انتظارت می کشد آخر مرا
در فضای این قفس مرغی گرفتارم هنوز
آرزو دارم بیایی نیمه شب در خواب من
شب گذشت و در هوایت چشم بیدارم هنوز
بس که بر ثقل مدار چشم تو چرخیده ام
در دل سرگیجه هایم مثل پرگارم هنور
پیش من باشی ، نباشی ،
من همان پروینم و
تا نفس دارم به عهد خود وفادارم هنوز
#پروین_اسحاقی
نظرات (۰)