روزی که شدم ساکن میخانه ی عشق
ساقی به کفم نهاد پیمانه ی عشق
دل مست نگاه گرم ساقی شد و من
سرمست جنون گشتم و دیوانه ی عشق
#پروین_اسحاقی
روزی که شدم ساکن میخانه ی عشق
ساقی به کفم نهاد پیمانه ی عشق
دل مست نگاه گرم ساقی شد و من
سرمست جنون گشتم و دیوانه ی عشق
#پروین_اسحاقی
گاهی ، بیمار عشق جانان شده ام
گاهی ز نگاه یار ، درمان شده ام
من عاشق آن گلم ، مدارید عجب
چون غنچه اگر ، سر به گریبان شده ام
#پروین_اسحاقی
دیوانه ی چشمان خمارت شده ام
در صف شدگان بی شمارت شده ام
در شاعری و مدیحه گویی استاد
من عاشق اسم مستعارت شده ام
#پروین_اسحاقی
دارم غم هجران تو در سینه و دل
دمساز همند این غم دیرینه و دل
از بس دل من پاک و مصفا باشد
فرقی نبود میان آیینه و دل
#پروین_اسحاقی
ای یار بکن ز وصل خرسند مرا
در آتش هجرِ خویش مَپسَند مرا
تا کی نکنی مرا رها از غمِ خود
خواهی به فراقِ خویش ، تا چند مرا
#پروین_اسحاقی
کارم ز غم تو بیقراری شده است
اشکم همه شب ز دیده جاری شده است
آن لاله ی عشق را که پرپر کردی
با خون دل من آبیاری شده است
#پروین_اسحاقی
هر جمعه هزار قطره بر گونه چکید
چون روی تو را دیده ی من هیچ ندید
هر هفته قرارِ ما به یک جمعه ی بعد
یک قرن گذشت تا به یک جمعه رسید
#پروین_اسحاقی
آن شب که به سادگی نگاهم کردی
دلبسته ی آن چشم سیاهم کردی
با عشق به سوی تو پناه آوردم
رفتی و دوباره بی پناهم کردی
#پروین_اسحاقی
ای راحت جان ، چه کرده ای با جانم
از دست تو و کار دلم حیرانم
ای کاش سری به عاشق خود بزنی
در کنج دل خراب خود زندانم
#پروین_اسحاقی
حیف از گل روی تو که پژمرده شود
یا آن دل با نشاط افسرده شود
لبخند بزن به زندگی ای گل ناز
تا زنگ غم از آینه ات برده شود
#پروین_اسحاقی