من با دلِ سرگشته هواخواهِ توام
افتاده تر از خاکِ گذر گاهِ توام
احساسِ جدایی مکن ؛ از من مگریز
عمریست که مثلِ سایه همراهِ توام
#پروین_اسحاقی
من با دلِ سرگشته هواخواهِ توام
افتاده تر از خاکِ گذر گاهِ توام
احساسِ جدایی مکن ؛ از من مگریز
عمریست که مثلِ سایه همراهِ توام
#پروین_اسحاقی
آبان و نسیم زرد پاییز گذشت
خرداد و هوای سرد دی نیز گذشت
هر فصل خدا که بر زمین چهره گشود
افسوس برای من غم انگیز گذشت
#پروین_اسحاقی
در آتش دل هنوز لیلای توام
در کوچه ی شهر عشق رسوای توام
تنها شده ام به پشت دروازه ی عشق
در حسرت گفتن بفرمای توام
#پروین_اسحاقی
چون شیشه ز سنگ عشق بشکسته ترم
در حسرت پروازم و بی بال و پرم
هر لحظه تو دور می شوی از من و من
هر لحظه به تو چو سایه نزدیکترم
#پروین_اسحاقی
من شوق تو را همیشه در سر دارم
از عشق شما چگونه دل بر دارم؟
ای آنکه مرا غریبه ای می نگری
از چشم تو انتظار دیگر دارم
#پروین_اسحاقی
بی تو سخنم سرد و ملال انگیز است
بی تابی شیرین من از پرویز است
با آنکه زمانه چارفصلی دارد
عمری ست چهار فصل من پاییز است
#پروین_اسحاقی
از سوز و گداز خویشتن می سوزم
در کوره ی عشق چون چدن می سوزم
من بوی نجیب یوسف عشق توام
عمری ست میان پیرهن می سوزم
#پروین_اسحاقی
چشم تو سلام صبح امید من ست
در ظلمت شب طلوع خورشید من ست
وقتی به یقینِ چشم تو می نگرم
تصویر تو بازتاب تردید من ست
#پروین_اسحاقی