"مسمط مخمس"
نوروز آمد و به چمن نغمه خوان هزار
بلبل ز وصلِ طلعتِ گل ، گشته بی قرار
افکن بساطِ بزم در این فصل نو بهار
با یارِ گلعذار ، به دامانِ لاله زار
از غیر کن کناره و بنشین کنار یار
انبوه گل به دامن صحرا طَبَق طَبَق
بُستان نگر چو دفترِ مانی ورق ورق
در نقش و رنگ ، گل بگرفته از او سَبَق
رخسار گل ز شبنم صبح است پر عَرَق
عنبر فشان شده است گل از گوشه و کنار
مرغان باغ کرده ز نو ، سازِ نغمه ساز
از سار و کبک و قمری و هم از تذرو ِناز
هر یک چو عندلیب ، به آواز دلنواز
رویِ نیاز برده به درگاهِ بی نیاز
گویند یکزبان همگی حمد کردگار
بر گل اگر به دیده ی تحقیق بنگری
بر هر ورق خطی بوَد از صُنع داوری
بنوشته دستِ قدرت حق ، وصف حیدری
مهر و مَه اند هر دو بر او طرفه مشتری
گلزار پر ز لاله شد از بادِ نو بهار
اندر غدیر خُم به نبی خالق غنی
گفتا به جای خویش علی را نما ولی
در بین خطبه اش ، به سرِ دستِ خود نبی
بگرفت و گفت بعدِ منست ، این علی وصی
از حق به شٲنش آمده آیات پر شمار
باری نمود مسئلت از درگهِ خدا
بنمود بر محّبِ علی ، پس نبی دعا
یارب به دشمنانِ علی ، دشمنی نما
از جرم دوستان بگذر در صفِ جزا
یارب "روژین" را برهان از عذابِ نار
#پروین_اسحاقی