در راه غمت بی سرو سامان شده ام
در آینه ی عشق توحیران شده ام
تو در دل آسمان چو خورشیدی و من
مثل گل آفتابگردان شده ام
#پروین_اسحاقی
در راه غمت بی سرو سامان شده ام
در آینه ی عشق توحیران شده ام
تو در دل آسمان چو خورشیدی و من
مثل گل آفتابگردان شده ام
#پروین_اسحاقی
دل مژده دهد که یار می آید باز
روز از پی شام تار می آید باز
ای بلبل از این خزان دل افسرده مباش
گل می شکفد بهار می آید باز
#پروین_اسحاقی
لبت خندان چو گل های انار است
نگاهت چون زلال چشمه سار است
جوانمردی ، ادب ، پاکی ، صداقت
دراعماق دو چشمت ، آشکار است
برای من ، تو مرد ایده آلی
خزانم با تو ، مانند بهار است
من سر گشته را ، دور از تو بودن
دلی محزون و ، روحی بیقرار است
بیا ای با دلم ، همراز و همدم
که چشمم روز و شب در انتظار است
#پروین_اسحاقی
امروز مرا دوباره جان بخشیدی
هستی ز نگاه مهربان بخشیدی
نومید ز خویش گشته بودم اما
بر جان و دلم تاب و توان بخشیدی
#پروین_اسحاقی
بیخود اندر دل گرفتار منی
خوووب میدانم هوادار منی
لیک میدانم که هر شب تا سحر
نیست خوابت چونکه بیدار منی
#پروین_اسحاقی
ای دوست رخ خوب تو دیدن دارد
دشنام ز لعل تو شنیدن دارد
گفتم نکشم بار غم عشق ، ولی
بار غم عشق تو کشیدن دارد
#پروین_اسحاقی
یا حسین ایکاش می شد من فدایت می شدم
میهمان سفره ی لطف و عطایت می شدم
کاش می شد در تمام عمر خود با اشتیاق
خادم صحن و سرای با صفایت می شدم
کاش میشد همنوا با خواهرت زینب ؛ شبی
همچو نی ؛ نالان به یاد نینوایت می شدم
کاش میشد منکه از کوی تو دور افتاده ام
خاک راه زائران کربلایت می شدم
کاش میشد در ردیف عاشقان شاعرت
در تمام زندگی مدحت سرایت می شدم
#پروین_اسحاقی
عجب حال وهوایى دارداین صبح
چه باغ دلگشایى دارد این صبح
نسیم و رقص وباران و ترانه
کنار تو صفایى دارد این صبح
#پروین_اسحاقی
گفتی که هوای کوی دلبر داری؟
باید که به پای یار سر بسپاری؟
شایسته ی پای تو نباشد سر من
چون کمتر از آنم که تو میپنداری
انگیزه ی پرواز به من می بخشی
از بسکه به دل مهر و محبت داری
پرواز کجا و من و این کنج قفس
هر روز عذاب و همه شب بیداری
ممنونم از اینقدر صداقت ، اما
بهتر که مرا به حال خود بگذاری
#پروین_اسحاقی