تایتل قالب


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روژین» ثبت شده است

شد در اهواز از قضا سیلی خروشان آشکار
قدرتی پیدا نشد کان سیل را سازد مهار

چون بلای ناگهانی برد با خود آنچه بود
از کفِ هر مرد و زن یکباره بگرفت اختیار

جانب شوشتر شد آنگه شادگان ۈ ماهشهر
شد به دزفول و پس از آن رامهرمز رهسپار

در امیدیه ، خلیف آباد و سوسنگرد شد
در کُت عبدالله ویران کرد هر شهر و دیار

عده ای را بی مهابا سیل در خود محو کرد
عده ای گشتند پابندِ بلای بیشمار

خرمن هستیِ مردم رفت بر بادِ فنا
بر زمین دیگر اثر بر جا نماند از کشتزار

هر کسی این ماجرای وحشت آور را شنید
بود اگر یک غم ورا بر دل ، بَدَل شد بر هزار

ای که تو در شهر خود آزادی و در نعمتی
دان به هر ایام قدرِ نعمت پروردگار

حکم انسانیت است این ای برادر کن شتاب
وین سفارش را که از اسلام باشد ، گوش دار

از خداوندِ تعالی گر که می خواهی عوض
تا توانی کن کمک بر مردمانِ دل فکار

بر کسانی که زیان دیدند زین سیلِ مهیب
هموطن ، امدادِ تو امروز می آید به کار

اجر اگر خواهی برادر از کمک رو بر متاب
نی همین امروز ، بل هر روز شو بر خلق یار

گر توانی حالیا امداد کن بر ناتوان
چون که باید عاقبت زین دارِ فانی بست بار

بهرِ آنان دل غمین تنها نمی باشد روژین
هر که را بینی بُوَد از این مصیبت بی قرار

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۳ ۰ ۰ ۳۹

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۳ ۰ ۰ ۳۹


 

کردم به جهان سعی شب و روز بسی
با جور زمانه ساختم هر نفسی

خرسند از آنم که به عالم چو "روژین"
هرگز نشدم ریزه خورِ خوان کسی

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۵۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۵۱


 

نه قابل عفویم نه لایق به گذشتیم
با این عمل زشت کجا اهل بهشتیم

تا در بر آیینه ی وجدان همه زشتیم
(خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم

دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم)

ما جامه ی تلبیس و ریا را ندریدیم
جز در پی جمع زر و زیور ندویدیم

احکام خدا را ز دل و جان نشنیدیم
(بر لوح معاصی خط عذری نکشیدیم

پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم)

این نفس دنی کی ز در صلح در آید
هر روز به عصیان من و تو بفزاید

از او بجز از مکر و فتن کار نیاید
(ما کشته ی نفسیم بس آوخ که بر آید

از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم)

از بهر کس این زال فلک پشم نرشته است
بهر من و تو خط امانی ننوشته است

شوئی نگرفته است که آن شوی نکُشته است
(دنیا که در او مرد خدا گِل نسرشته است

نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم)

مرغان چمن بین همه با صدق و ارادت
دارند به لب ذکر انالحق ز سعادت

ما در پی کین و حسد و بخل و شقاوت
(ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت

ما مور میان بسته دوان در در و دشتیم)

ای وا اسف این عمر گرانمایه سر آمد
هر روز به غفلت شد و روز دگر آمد

شب صبح شد و صبح شب و شب سحر آمد
(پیری و جوانی چو شب و روز بر آمد

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم)

طفلی بسپردند بر دایه که بگذشت
آن پیر مه و سال به پیرایه که بگذشت

ما را چه ستم گشت ز همسایه که بگذشت
(افسوس از این عمر گرانمایه که بگذشت

ما از سر تقصیر و خطا در نگذشتیم)

منعم به سر خوان نعم سرخوش و پیروز
درویش قرین با الم و ناله ی جانسوز

دلسوز به حال فقرا نیست کس امروز
(ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز 

کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم)

شد ثبت ز ما نامه ی عصیان به علامت
جز حسرت و افسوس نداریم و ندامت

از خویش و ز بیگانه شنیدیم ملامت
(گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت

شاید که ز مشاطه برنجیم که زشتیم)

گردد چو روژین از پی امیال بزرگان 
باشد همه دم ناظر احوال بزرگان

چون دانه ای افتاده ز غربال بزرگان
(سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان

یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم)

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۸ ۰ ۰ ۸۷

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۸ ۰ ۰ ۸۷


پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی