دیگر دلم قرار ندارد برای تو
از دور میکشم نفسی در هوای تو
در فکر مانده ام که چو می آیی از سفر
جز شعر عاشقانه چه ریزم به پای تو
#پروین_اسحاقی
@parvinpoems
دیگر دلم قرار ندارد برای تو
از دور میکشم نفسی در هوای تو
در فکر مانده ام که چو می آیی از سفر
جز شعر عاشقانه چه ریزم به پای تو
#پروین_اسحاقی
@parvinpoems
در نگاهت اثر از عشق و صفا پیدا نیست
نظرت سوی من خسته دل شیدا نیست
رفتی و دیده ی بیدار من از گوهراشک
نیست یکشب که ز هجران تو چون ، دریانیست
آنچنان از غم عشق تو پریشان حالم
که به یاد تو اگر شکوه کنم ، بی جا نیست
بیقرار توام ، ای یار سفر کرده بیا
که مرا در رهت از دادن جان ، پروا نیست
گل من ، لب به سخن ، وا کن و مردانه بگو
دردلت هست دگر ؟ شور محبت ، یا نیست؟
انتظار تو مرا کشت ، ولی می دانم
دیرگاهی است ، که انگار دلت ، با ما نیست
ای که در حسن و ملاحت به جهان یکتایی
این ملاحت که تو داری بجز از یکتا نیست
باده نوشان همه جمعند بگو ساقی را
جرعه ای ده که به هر ساغر و هر مینا نیست
همه سر گرم نشاطند ولی پروین را
من ندانم ز چه رو غیر دل شیدا نیست
#پروین_اسحاقی
@parvinpoems
دیشب دوباره قصد سفر داشت یار من
با سرگرانی آمد و رفت از کنار من
با رفتنش شرر زده بر جان من که هست
تنها قرار بخشِ دلِ بی قرار من
با سنگ غم شکست دلم را و لحظه ای
نومید از او نشد دلِ امیدوار من
بیتابِ دیدنش شده ام شاید از سفر
باز آید و به سر برسد انتظار من
لبخند میزند به پریشانیم رقیب
بیهوده نیست گریه ی بی اختیار من
چشمی به هم زدیم و جوانی ز دست رفت
پروین چه زود گشت خزان ، نو بهار من
#پروین_اسحاقی