گفتم که میشود پل خواجو بهانه ای
شاید که سر دهم غزل عاشقانه ای
اما چگونه لب به غزل میتوان گشود
وقتی که زنده رود نخواند ترانه ای
روزی که بود جاری و مواج ، میشکفت
هر روز یک چمن گلش از هر کرانه ای
آن روزها که داشت به هر سوی ساحلش
هر بلبلی به شاخ گلی ، آشیانه ای
امروز تشنه مانده و شهری نشسته است
در انتظار آب چنین رودخانه ای
در اصفهان اگر نزند موج ، زنده رود
از شادی و نشاط ، نباشد نشانه ای
#پروین_اسحاقی
@parvinpoems