من پریشان و غریب و بی کَسَم
تو گلی ، من کمتر از خار و خسم
گر چه شیرینم به کام دیگران
تلخ تر از میوه های نورسم
#پروین_اسحاقی
من پریشان و غریب و بی کَسَم
تو گلی ، من کمتر از خار و خسم
گر چه شیرینم به کام دیگران
تلخ تر از میوه های نورسم
#پروین_اسحاقی
پنهان چه کنی صورت ماهت ایدوست
کافی است برای من نگاهت ایدوست
شاید که شبی بگذری از کوچه ی ما
هستم همه شب چشم براهت ایدوست
#پروین_اسحاقی
آرزو دارم که یک شب بوسه بارانت کنم
خنده بر لب همچو گلهای بهارانت کنم
آنقدر جام شراب از چشم خود نوشانمت
تا ز مستی شمع بزم میگسارانت کنم
#پروین_اسحاقی
کردم به جهان سعی شب و روز بسی
با جور زمانه ساختم هر نفسی
خرسند از آنم که به عالم چو "روژین"
هرگز نشدم ریزه خورِ خوان کسی
#پروین_اسحاقی
عمریست که شام تار من بی سحر است
در آتش رنج و غم دلم شعله ور است
یا قسمتم از روز ازل بوده چنین
یا نزد خدا دعای من بی اثر است
#پروین_اسحاقی
چشمان تو سر چشمه ی امید منست
دیدار تو خوشبختی جاوید منست
یک فصل بهاری تو که هر موسم سال
دیدار تو حاصلم شود عید منست
#پروین_اسحاقی
دلها همه شادند که روز پدر است
اما دل من به یاد او شعله ور است
در رفتن او آمدنی نیست ولی
در راه پدر هنوز چشمم به در است
#پروین_اسحاقی
رمضان است و لبت مزه ی خرما دارد
بوسه بر هر دو لبت طعم مربا دارد
گفتم افطار کنم با رطبت ، گفت حرام
این چه سریست که در خلقت تو جا دارد
#پروین_اسحاقی
با سبزی و خرمی بهار آوردم
با سرخی گونه ام انار آوردم
از لب گل ناز و از زنخدانم سیب
از قامت خود سرو به بار آوردم
#پروین_اسحاقی
ای خیال روی تو لبخند عشق
گوش کن ماه صفاهان پند عشق
بر لبانم نقشه ی تبخال توست
وه از این شوریده حال قند عشق
#_پروین_اسحاقی