گفتم غزلی دوباره آغاز کنم
تا عقده ای از کار دلم باز کنم
هر چند به اندیشه گلاویز شدم
با دوست نشد راز دل ابراز کنم
#پروین_اسحاقی
گفتم غزلی دوباره آغاز کنم
تا عقده ای از کار دلم باز کنم
هر چند به اندیشه گلاویز شدم
با دوست نشد راز دل ابراز کنم
#پروین_اسحاقی
رفتی و غریبانه نگاهم کردی
با رفتن خویش بی پناهم کردی
گفتی که دوباره از سفر می آیم
یک بار دگر چشم براهم کردی
#پروین_اسحاقی
به گیسوان پریشان به روی شانه قسم
به جذبه ی غزل و نغمه و ترانه قسم
که هیچگاه فراموش من نخواهی شد
به عشق پاک ؛ به پیمان صادقانه قسم
#پروین_اسحاقی
ای از تو تمام عشق و شیدایی من
دلدار دلارای تماشایی من
آن شب چه شبی بود که مست تو شدم؟
زیبا گل من ؛ دلبر یلدایی من
#پروین_اسحاقی
در بند غمت از همه دلخسته ترم
از آینه ی عشق تو بشکسته ترم
دلبسته ی هر کسی که میخواهی باش
من از همه عالم به تو دلبسته ترم
#پروین_اسحاقی
هم روی تو را برای دیدن خواهم
هم ناز تو را بهر کشیدن خواهم
هر کس پی چیدن گلی باشد و من
با عشق ، تو را بهر نچیدن خواهم
#پروین_اسحاقی
عمریست که شام تار من بی سحر است
در آتش رنج و غم دلم شعله ور است
یا قسمتم از روز ازل بوده چنین
یا نزد خدا دعای من بی اثر است
#پروین_اسحاقی
چشمان تو سر چشمه ی امید منست
دیدار تو خوشبختی جاوید منست
یک فصل بهاری تو که هر موسم سال
دیدار تو حاصلم شود عید منست
#پروین_اسحاقی
بیا در عاشقی ها پرپرم کن
به متن شعرهایت باورم کن
میان شعله های آتش عشق
بسوزان در خود و خاکسترم کن
#پروین_اسحاقی
دیشب دوباره قصد سفر داشت یار من
با سرگرانی آمد و رفت از کنار من
با رفتنش شرر زده بر جان من که هست
تنها قرار بخشِ دلِ بی قرار من
با سنگ غم شکست دلم را و لحظه ای
نومید از او نشد دلِ امیدوار من
بیتابِ دیدنش شده ام شاید از سفر
باز آید و به سر برسد انتظار من
لبخند میزند به پریشانیم رقیب
بیهوده نیست گریه ی بی اختیار من
چشمی به هم زدیم و جوانی ز دست رفت
پروین چه زود گشت خزان ، نو بهار من
#پروین_اسحاقی