رفتی و غریبانه نگاهم کردی
با رفتن خویش بی پناهم کردی
گفتی که دوباره از سفر می آیم
یک بار دگر چشم براهم کردی
#پروین_اسحاقی
رفتی و غریبانه نگاهم کردی
با رفتن خویش بی پناهم کردی
گفتی که دوباره از سفر می آیم
یک بار دگر چشم براهم کردی
#پروین_اسحاقی
به گیسوان پریشان به روی شانه قسم
به جذبه ی غزل و نغمه و ترانه قسم
که هیچگاه فراموش من نخواهی شد
به عشق پاک ؛ به پیمان صادقانه قسم
#پروین_اسحاقی
روزگاری ما به دور کرسی مادر بزرگ
درشب یلدا چه شیرین روزگاری داشتیم
بوسه ها بر دستهای مهربانش می زدیم
در کنار او عجب بوس و کناری داشتیم
پاک میکردیم از آیینه ی دل هایمان
گر ز دست یکدگر روزی غباری داشتیم
فال حافظ میگرفتیم و پس از تعبیر آن
خاطری شاد و دل امیدواری داشتیم
هر زمان مادربزرگم قصه ای میگفت و ما
خنده بر لب چون گل سرخ اناری داشتیم
گرچه فردا اول فصل زمستان بود ما
در کنار یکدگر رنگین بهاری داشتیم
#پروین_اسحاقی
ای از تو تمام عشق و شیدایی من
دلدار دلارای تماشایی من
آن شب چه شبی بود که مست تو شدم؟
زیبا گل من ؛ دلبر یلدایی من
#پروین_اسحاقی
در بند غمت از همه دلخسته ترم
از آینه ی عشق تو بشکسته ترم
دلبسته ی هر کسی که میخواهی باش
من از همه عالم به تو دلبسته ترم
#پروین_اسحاقی
هم روی تو را برای دیدن خواهم
هم ناز تو را بهر کشیدن خواهم
هر کس پی چیدن گلی باشد و من
با عشق ، تو را بهر نچیدن خواهم
#پروین_اسحاقی
عمریست که شام تار من بی سحر است
در آتش رنج و غم دلم شعله ور است
یا قسمتم از روز ازل بوده چنین
یا نزد خدا دعای من بی اثر است
#پروین_اسحاقی
چشمان تو سر چشمه ی امید منست
دیدار تو خوشبختی جاوید منست
یک فصل بهاری تو که هر موسم سال
دیدار تو حاصلم شود عید منست
#پروین_اسحاقی
شعری بخوان خدای غزل تا مجال هست
فرصت مده ز دست اگرت شور و حال هست
گلنغمه ای بخوان که شوم مست روی تو
چون در دل تو عشق به حد کمال هست
با اینکه دست من بتو هرگز نمی رسد
در خواب با تو گاه بگاهم وصال هست
این شعر را به عهد جوانی سروده ام
در آن جنون و مستی و خواب و خیال هست
#پروین_اسحاقی
عشقِ ناگهانی
اتفاقی ست
که افتاده است
و من
تنهاترین ستاره ای که
بر مدار تو
می چرخم
چند سال نوری
هنوز باقی ست
تا رقص شانه هایم
کامل شود ؟
#پروین_اسحاقی