آرزو دارم که یک شب بوسه بارانت کنم
خنده بر لب همچو گلهای بهارانت کنم
آنقدر جام شراب از چشم خود نوشانمت
تا ز مستی شمع بزم میگسارانت کنم
#پروین_اسحاقی
آرزو دارم که یک شب بوسه بارانت کنم
خنده بر لب همچو گلهای بهارانت کنم
آنقدر جام شراب از چشم خود نوشانمت
تا ز مستی شمع بزم میگسارانت کنم
#پروین_اسحاقی
کردم به جهان سعی شب و روز بسی
با جور زمانه ساختم هر نفسی
خرسند از آنم که به عالم چو "روژین"
هرگز نشدم ریزه خورِ خوان کسی
#پروین_اسحاقی
عمریست که شام تار من بی سحر است
در آتش رنج و غم دلم شعله ور است
یا قسمتم از روز ازل بوده چنین
یا نزد خدا دعای من بی اثر است
#پروین_اسحاقی
چشمان تو سر چشمه ی امید منست
دیدار تو خوشبختی جاوید منست
یک فصل بهاری تو که هر موسم سال
دیدار تو حاصلم شود عید منست
#پروین_اسحاقی
هر شب دل پر سوز و گدازی دارم
با دوست به دل راز و نیازی دارم
اما ز کرامتش نباشم نومید
شادم که خدای چاره سازی دارم
#پروین_اسحاقی
دلها همه شادند که روز پدر است
اما دل من به یاد او شعله ور است
در رفتن او آمدنی نیست ولی
در راه پدر هنوز چشمم به در است
#پروین_اسحاقی
خدایا بر دلم امیدواری بخش
به چشمم فرصت شب زنده داری بخش
به امروزم شکیبایی کرامت کن
به فردایم امید پایداری بخش
مرا در موج این نا سازگاری ها
توان انعطاف و سازگاری بخش
اسیرم در خزان سرد و تنهایی
مرا جان و دلی سبز و بهاری بخش
برای رفتن از دریای نومیدی
*روژین* را نصرتی فرما و یاری بخش
#پروین_اسحاقی
شد از من آواره جدا همسفر من
غافل که چه آید ز فراقش به سرمن
او رفت و دل غمزده را همره خود برد
آتش زده با رفتن خود بر جگر من
میگفت جوانمردم و زان دعوی بیجآ
خون است دلِ از همه جا بیخبر من
با اینکه نپیمود رهِ مهر و وفا را
یک لحظه محالست رَوَد از نظر من
بی پرده بر او فاش کنم راز دلم را
افتاد اگر بر سر کویش گذر من
(پروینم) و پروانه ی آن شمع دل افروز
گیرم که بسوزد شررش بال و پر من
#پروین_اسحاقی
رمضان است و لبت مزه ی خرما دارد
بوسه بر هر دو لبت طعم مربا دارد
گفتم افطار کنم با رطبت ، گفت حرام
این چه سریست که در خلقت تو جا دارد
#پروین_اسحاقی
در گوشِ درد هایم
به گوش نمیرسد
صدای باران اشکهایت
فقط
این منم
ایستاده در بزرگ راهی
پر از خاطرات
ویک چراغ قرمز
بدون احساس
ایستاده ام
به تماشای
چراغ سبز چشمانت
اما
تنها درگوشم
زجر میکشد
سکوت
و آه گوشه ی دلم
مزه مزه می کند
درد را
#پروین اسحاقی