تایتل قالب


۱۰۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

 

در تب گل هزار دل هم نفس صبا بخوان
ناله به سوک گل مکن نوحه برای ما بخوان

قطره به قطره اشک من گریه ی بی قراری است
شروه ی اندوه مرا با دل مبتلا بخوان

زخم خطوط گونه ام معنی رنگ زردی است
خون به جگر رسیده و فاتحه ی مرا بخوان

ای که شراب عشق را چشم تو هدیه می دهد
باز به نام این غزل شعر شراب را بخوان

ذکر قنوت عشق را نذر نماز کرده ای
آینه کن ذکر مرا در سحر دعا بخوان

بغض شکسته در گلو
               مرگ نشسته روبرو
آخر قصه ی مرا باز از ابتدا بخوان

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۶-۱۵ ۰ ۰ ۴۹

پروین اسحاقی ۹۹-۶-۱۵ ۰ ۰ ۴۹


.
"چو مهتابی که سر بر 
               سایه های ابر 
                         می کوبد"

من از دست دلم خود را به صحرا می زنم امشب
دوباره پشت پا بر عشق حتی می زنم امشب

من آن آیینه ای هستم که از دست تو بشکستم
همه فریاد را در گوش دنیا می زنم امشب

به شوق صید مروارید اقیانوس چشمانت
 برای بار آخر دل  به دریا می زنم امشب

چو مهتابی که سر بر سایه های ابر می کوبد

زچشمان تو نقبی را به یلدا می زنم امشب

دوباره هر چه باداباد یا بیدار می مانم
و یا چشم خیالم را به رویا می زنم امشب

#پروین_اسحاقی 


پروین اسحاقی ۹۹-۶-۰۴ ۰ ۰ ۵۱

پروین اسحاقی ۹۹-۶-۰۴ ۰ ۰ ۵۱


.


"من غرال غافلی بودم 
               میان دشت عشق"


ابتدا بر تار و پود هستی ی من تاختی
دست آخر روی قلبم سایه بانی ساختی

ای من دل داده از کف ، شکوه از دنیا چرا؟
قسمتت این بود سهم عشق را پرداختی

گفته بودم بازی ی لیلاج چشمش ساده نیست
دیدی آخر هستی ات را در قمارش باختی؟

در جنون عشق شاید آب دیده گشته ای
منتها در آتش دیوانگی بگداختی

من غزال غافلی بودم میان دشت عشق
در دل صبحی مرا در دام خود انداختی

#پروین_اسحاقی 


پروین اسحاقی ۹۹-۵-۲۹ ۰ ۰ ۳۱

پروین اسحاقی ۹۹-۵-۲۹ ۰ ۰ ۳۱


.
"در باغچه ی دلم
                   غزل می کاری"


اینگونه که پا به روی دل بگذاری
باید که مرا به حال خود بسپاری

با من سخن از ستاره ها می گویی
اما نظری به صبح دیگر داری

در گستره ی خیال من می جوشی
در باغچه ی دلم غزل می کاری

ای ابر که در نگاه غمگین منی
تا چند به دشت خاطرم می باری؟

انگیزه ی پرواز زیادم رفته ست
وقت ست که دست از سر من برداری

ای کاش که در طول شب بی خوابی
تا صبح نفس های مرا بشماری

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۵-۲۵ ۰ ۰ ۴۳

پروین اسحاقی ۹۹-۵-۲۵ ۰ ۰ ۴۳


.
"سایه ی زلف تو 
             ایهام تمام
                     غزل است"

خنده زد باز پری زاده ی زیبای غزل
فرصتی شد که برآیم به تماشای غزل

من و بی خوابی و شب پرسه و تنهایی و ماه
در تب شعرم و دلواپس فردای غزل

آنچه در خوشه ی پروینی  شب سایه زده ست
شب شعری ست به جا مانده ز شب های غزل

آتش شعر به پهنای دلم خیمه زده ست
بر نماز آمده ام رو به مصلای غزل

سایه ی زلف تو ایهام تمام غزل ست
شده ام باز گرفتار معمای غزل

آنچنان محو رباعی خیال تو شدم
که به رقص آمده ام همدل و همپای غزل

بعد یک عمر که در مکتب دل پیر شدم
این منم طفل دبستان الفبای غزل

باز کوتاهی سرپنجه ی دستان خیال
نرسیده ست به سر حلقه ی یلدای غزل

#پروین_اسحاقی 


پروین اسحاقی ۹۹-۵-۲۴ ۰ ۰ ۴۰

پروین اسحاقی ۹۹-۵-۲۴ ۰ ۰ ۴۰


ای تیر هر نگاهت جان مرا نشانه
ای بر لب تو جاری زیباترین ترانه

هر جمله لطیفت شیواترین غزلها
هر خنده ظریفت پرشور و شاعرانه

با اینکه سنگ جورت بال مرا شکسته
مرغ دلم گرفته بر بامت آشیانه

در اوج بیوفایی با ناز و دلربایی
هر روز دل شکستی از من به یک بهانه

اینقدر سرگرانی با من مکن که هر شب
از دل به جای آهم آتش کشد زبانه

تا چند بسته ای دل بر مهر بیوفایان؟
(پروین) محبتی کو دیگر درین زمانه

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۵-۲۴ ۰ ۰ ۲۹

پروین اسحاقی ۹۹-۵-۲۴ ۰ ۰ ۲۹


.

"عمری ست دلم گرفته در 
                        پیله ی غم"


من باغ ستاره را به شب می خواهم
از نخل جنوب تو رطب می خواهم

از مغرب شهر سوخته می آیم
 خاکستری از ملک ادب می خواهم

تا آنکه ردیف عشق کامل بشود
یک نقطه زخال زیر لب می خواهم

عمری ست دلم گرفته در پیله ی غم
 پروانه ی در آتش تب می خواهم

آغاز بهار عید نوروز نداشت 
از جانب تو شور و طرب می خواهم

من اهل سپاهانم و از چشم جنوب
یک گوشه نگاه مستحب می خواهم

جانم به لبم رسیده در غربت خویش
هم صحبت لر و یا عرب می خواهم  

     #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۵-۰۱ ۱ ۰ ۳۲

پروین اسحاقی ۹۹-۵-۰۱ ۱ ۰ ۳۲


 

"شهری از نور ستاره 
          در ورای کهکشان است"


شهر من با گنبد فیروزه‌ای نصف جهان است
سرمه ی چشم جهان ، نقش جهان اصفهان است

آنچه  زیبایی خدا بر روی دنیا آفریده
جمله با هم در نگاه اصفهان من عیان است

 در دل شب آسمانش نقره باران است گویی
 شهری از نور ستاره در ورای کهکشان است

 شهر من تنها بهشت ثانیِ روی زمین است
 این صفت از گرمیِ آواز تاج من نشان است

نه چگونه می‌رود از خاطر من خاطراتش
نام‌ زیبایش مرا هر لحظه بر روی زبان است 

چارباغش چارباغ از چارسویی از بهشت و 
همچنان هشت بهشتش رشک چشم هر مکان است

شاعران اصفهانی مایه ی فخر زمان و
پایتخت شعر و فرهنگ و هنر در اصفهان است

من غزل می گویم اما با تمام ادعایم 
شعر صائب را خیالم عاجز از شرح و بیان است

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۴-۱۳ ۰ ۰ ۵۳

پروین اسحاقی ۹۹-۴-۱۳ ۰ ۰ ۵۳


.
غزل شماره دو


"این موج بیقرار
          به سامان نمی رسد"


پژمرده در بهار ، نفسِ بی بهار من
حاصل جز این نبود ، ثمرِ انتظار من

گیرم که سنگ را تو ملامت کنی چه سود؟
وقتی شکسته است دل آیینه وار من

این موج بی قرار به سامان نمی رسد
دل را قرار نیست میانِ قرار من

وقتی به صبح باغ گل سرخ پرپر ست
غم پرده می زند به  گلوی هزار من

فکرم جز این نبود که از تو رها شوم
اما ز دست رفت همه ی اختیار من

پلکی زدیم و عمر چه خوب و چه بد گذشت
مکثی نمی کند نفس شب شمار من

یک سو غزال عمر در این دشتِ غفلت ست
یک سو پلنگ عشق ، به قصد شکار من

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۴-۰۷ ۰ ۰ ۴۸

پروین اسحاقی ۹۹-۴-۰۷ ۰ ۰ ۴۸


.

"خاطره"

از لا بلای خاطره هایم عبور کرد 
دیروزهای تلخِ دلم را مرور کرد 

در آسمانِ عشق درخشید ،  مثل ماه 
شبهای سوت و کور مرا ، غرق نور کرد

خط خط دوباره خواند ، تمام گذشته را
آینده ی مرا صفحاتِ سرور کرد 

یک شب سرک کشید به پس کوچه ی دلم 
جایی برای عشقِ خودش ، جفت و جور کرد

از یاد رفته بودم و با برق یک نگاه 
باز این دل صبور مرا ، نا صبور کرد 

گویا شنیده بود ، خدا می دهد ثواب 
آمد دمی ، زیارت اهل قبور کرد  

            #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۴-۰۳ ۰ ۰ ۴۵

پروین اسحاقی ۹۹-۴-۰۳ ۰ ۰ ۴۵


۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ... ۹ ۱۰ ۱۱

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی