تایتل قالب


۱۰۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

.

دل را به تیغ آتش و خون آب داده ایم
ما آن شقایقیم که با درد زاده ایم

بر سنگفرش کوچه ی دنیای آرزو
عمری به روی بودن خود پا نهاده ایم

مثل درخت پیر ، به هنگامه ی بهار
چشم انتظار سایه ی مرگی ستاده ایم

ای در نماز عشق ، امامِ هنوزِ ما
ما در مرام عشق ، مریدان ساده ایم

گویی شراب عشق تو آتش گرفته است
وقت تعارف ست ، عطشناکِ باده ایم

آیینه ای و ما ، نگاهت نمی کنیم
ما در حضور حضرت تو ، بی اراده ایم

هرگز از این مسیر به مقصد نمی رسیم
در ابتدای راه ، عابر گم کرده جاده ایم

چون صخره های ساحل جزرت هنوز هم
رو بر طلوع مدّ تو بازو گشاده ایم

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۶ ۰ ۰ ۱۰۲

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۶ ۰ ۰ ۱۰۲


.

یوسفی گم گشته در تنهایی پیراهنم
من ولی بر جانب دیگر نظر می افکنم

من زلیخایم که در پس کوچه های مصر عشق
‌سوی چشمی هم نمانده از برای دیدنم

آه لیلاجی که با دل نرد بازی می کنی
در قمار عشق تنها پاکباز تو منم

سهمی از میراث عشق تو نصیب من نشد
باز دارم آب می کوبم درون هاونم

صورتم در آینه با چهره ام بیگانه است
سنگ می خواهم که تا آیینه ام را بشکنم

آبرویم در هوای آرزو از دست رفت
سنگ حسرت بر جناغ سینه ی خود می زنم

پشت پا بر قول و بر سوگند های خود زدی
هم چنان نفرین من بر عهدِ با تو بستنم

لحظه لحظه در نفس هایم تو جاری می شوی
مرگ تدریجی ست اما بی تو حتی بودنم

 #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۳ ۰ ۰ ۳۶

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۳ ۰ ۰ ۳۶


.


ای بادلم نا آشنا بدرود بدرود
نشناختی قدر مرا بدرود بدرود

عشق من و تو اول یک  ماجرا بود
پایان گرفت از ابتدا بدرود بدرود

حال و هوای خاطرم تبدار لیلی ست
مجنون در این ماجرا بدرود بدرود

دنیا برایم تار شد وقتی که رفتی
دیگر نمی خواهم تو را بدرود بدرود

من در حصار قلب تنگم خانه دارم
شهر شما مال شما بدرود بدرود

ای نوشدارویی که بعد از مرگ سهراب
پیدا شدی بر زخم ما بدرود بدرود

دیگر زمان آن رسیده تا که من هم
بسپارمت دست خدا بدرود بدرود

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۲ ۰ ۰ ۸۰

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۲ ۰ ۰ ۸۰


خوش آن زمان که لب ما چو غنچه خندان بود
 و ؛ زنده رود ، صفابخش وگل به دامان بود

خوش آن زمان که چو بوی بهار می آمد
به شوقِ آن ، دلِ پیر و جوان گلستان بود

کنار سبزه ی مادر بزرگ حالی داشت
گلیم ساده ی او جلوه بخش ایوان بود

نشسته بود چه زیبا و در مقابل او
بساط آتش و اسپند و چای و قلیان بود

خوش آن زمان که شب چارشنبه سوری ها
به گوشه گوشه ی شهر ، آتشی فروزان بود

اگرچه زندگی ما نداشت تشریفات
ولی برای همه ، زندگانی آسان بود

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۰ ۰ ۴۱

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۰ ۰ ۴۱


شبِ هجرانِ تو جانا ، شب یلدا باشد
اشکِ چشمم ز فراقِ تو ، چو دریا باشد

به رهِ عشقِ تو عشاق ، فزونند ، ولی 
عاشقی نیست که همچون ، منِ شیدا باشد

قامتت بسکه نموده ست ، قیامت بر پا
کن قدم رنجه ، که بر دیده ، تورا جا باشد

سروقدّانِ جهان ، پیشِ قدت ، خم گشتند 
سرو قدِِّ تو مگر ، آفتِ جانها باشد 

   #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۰ ۰ ۳۱

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۰ ۰ ۳۱


تو پنداری که من در خواب نازم 
ولی در التهاب و سوز و سازم

مبین آرامش و خاموشیم را
که مثل شمع در سوز و گدازم 

چو بر هم مینهم چشمان خود را
به یاد آن نگاه دلنوازم 

به جانم آتش عشق نهانی ست
رها از بند افسون و مجازم 

وضو از اشک چشم خویش دارم 
به سوی کوی او باشد نمازم 

ولی با اینهمه ترسم از آنروز 
که اشکم پرده بر دارد ز رازم 

بیا و آشتی کن با دل من 
که دیدار تو باشد چاره سازم

  #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۰ ۰ ۷۰

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۰ ۰ ۷۰


ای دشمنان مگیرید ، هر روز یک بهانه 
ور نه به جوش آید ، این بحر بیکرانه

دارید اگر تمدن ، صلح و صفا بیارید
ور نه ز بام دنیا ، آتش کشد زبانه   

مردان کشور ما با خصم دیو سیرت 
آماده ی نبردند ، با عزم رستمانه

ما مادران ایران ، پرورده ایم شیران 
تا نام این وطن را ، سازند جاودانه 

ما مرز و بوم خود را ، دانیم خانه خویش
هستیم همچو مرغان ، دلخوش به آشیانه 

اینجاست میهن ما ، جان است در تن ما 
یا رب نگاهدارش ، از فتنه ی زمانه  

  #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۹ ۰ ۰ ۳۱

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۹ ۰ ۰ ۳۱


نصیب من شده یک بار کربلای حسین
دوباره کرده دلِ خسته ام هوای حسین

به پیشِ دیده ی من تا همیشه جلوه  
گر است
رواق و صحنِ دل انگیز و با صفای حسین

خدا کند که دگر بار ، سر نهم با شوق
برآستانِ علمدارِ با وفای حسین

به اهلِ عشق چنان داد درسِ آزادی
که هست بر سرشان تا ابد لَوای حسین

هنوز از دل آن دشت ، میرسد بر گوش
نوای زینب دل خسته در عزایِ حسین

#پروین_اسحاقی

@parvinpoems


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۸ ۰ ۰ ۶۹

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۸ ۰ ۰ ۶۹


مرا که دیده ای ، از من ندیده میگذری
چه گویمت ، گل عشقم نچیده میگذری

 من از شکسته دلی های خویش میگویم
ولی تو حرف مرا ناشنیده میگذری

ز کوچه باغ خیالم به ناز ، مثل بهار
کنون که فصل خزانم رسیده میگذری

به حال خویش رها کن مرا ، تصورکن
که از کنار اناری لهیده میگذری

  #پروین_اسحاقی


@parvinpoems


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۵۱

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۵۱


مادر ما رفت اما گوهری ارزنده بود
اسمان زندگی را اختری تابنده بود

شد چراغ خانه ی ما بی وجود او خموش
محفل ما شور وحالی داشت تا او زنده بود

در کمال مهربانی بهر فرزندان خویش
درتمام عمر در اندیشه ی آینده بود

یک جهان مهر و محبت گشت پنهان زیر خاک 
سرد شد قلبی که از مهر و وفا آکنده بود

  #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۴۱

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۴۱


۱ ۲ ۳ ... ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ... ۹ ۱۰ ۱۱

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی