.
دل را به تیغ آتش و خون آب داده ایم
ما آن شقایقیم که با درد زاده ایم
بر سنگفرش کوچه ی دنیای آرزو
عمری به روی بودن خود پا نهاده ایم
مثل درخت پیر ، به هنگامه ی بهار
چشم انتظار سایه ی مرگی ستاده ایم
ای در نماز عشق ، امامِ هنوزِ ما
ما در مرام عشق ، مریدان ساده ایم
گویی شراب عشق تو آتش گرفته است
وقت تعارف ست ، عطشناکِ باده ایم
آیینه ای و ما ، نگاهت نمی کنیم
ما در حضور حضرت تو ، بی اراده ایم
هرگز از این مسیر به مقصد نمی رسیم
در ابتدای راه ، عابر گم کرده جاده ایم
چون صخره های ساحل جزرت هنوز هم
رو بر طلوع مدّ تو بازو گشاده ایم
#پروین_اسحاقی