چشم تو سلام صبح امید من ست
در ظلمت شب طلوع خورشید من ست
وقتی به یقینِ چشم تو می نگرم
تصویر تو بازتاب تردید من ست
#پروین_اسحاقی
چشم تو سلام صبح امید من ست
در ظلمت شب طلوع خورشید من ست
وقتی به یقینِ چشم تو می نگرم
تصویر تو بازتاب تردید من ست
#پروین_اسحاقی
یک شعر به ژانر اجتماعی بفرست
از بحر رمل یا که سماعی بفرست
از مثنوی و قطعه دلم سخت گرفت
شاعر تو برای من رباعی بفرست
#پروین_اسحاقی
چون نرگس شهلای تو کس مست ندیده
نقاش به زیبایی رویت نکشیده
دین و سر و سیم و زر و عشق و هنرم را
دل داد ز کف حیف که روی تو ندیده
#پروین_اسحاقی
از جام شراب عشق سیرابم کن
با شهد لبت مست می نابم کن
وقتی که شدم سیر ز آغوش و لبت
شهزاد شو و قصه بگو خوابم کن
#پروین_اسحاقی
چشم هایم در پی کوی تو است
فکر من هر روز و شب سوی تو است
روزه دارم من ، برایم ماه نو
آن هلال تیز ابروی تو است
#پروین_اسحاقی
صبحانه غزل پشت غزل تقدیمت
یک جام پر از موم عسل تقدیمت
خورشید رسیده از سفر میگوید
صد شاخه ی گل بغل بغل تقدیمت
#پروین_اسحاقی
حالم بگذار حال من باشد و بس
تصویر تو در خیال من باشد و بس
دل را به تو بسته بودم اما بگذار
حالا که شکسته مال من باشد و بس
#پروین_اسحاقی
ندارد کس پریواری که دارم دمادم موج دیداری که دارم دمم گرم ونگاهم مست دیدار به خود می بالم از یاری که دارم #پروین_اسحاقی
بر سرم پیوسته آوار منی
نیستی پل ، بلکه دیوار منی
در فراسوی نگاهت خوانده ام
روز و شب در فکر آزار منی
#پروین_اسحاقی