تایتل قالب


۱۰۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

در نگاهت اثر از عشق و صفا پیدا نیست
نظرت سوی من خسته دل شیدا نیست

رفتی و دیده ی بیدار من از گوهراشک
نیست یکشب که ز هجران تو چون ، دریانیست

آنچنان از غم عشق تو پریشان حالم
که به یاد تو اگر شکوه کنم ، بی جا نیست

بیقرار توام ، ای یار سفر کرده  بیا
که مرا در رهت از دادن جان ، پروا نیست

گل من ، لب به سخن ، وا کن و مردانه بگو
دردلت هست دگر ؟ شور محبت ، یا نیست؟

انتظار تو مرا کشت ، ولی می دانم
دیرگاهی است ، که انگار دلت ، با ما نیست

ای که در حسن و ملاحت به جهان یکتایی 
این ملاحت که تو داری بجز از یکتا نیست 

باده نوشان همه جمعند بگو ساقی را  
جرعه ای ده که به هر ساغر و هر مینا نیست 

همه سر گرم نشاطند ولی پروین را 
من ندانم ز چه رو غیر دل شیدا نیست 

 #پروین_اسحاقی

@parvinpoems


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۲ ۰ ۰ ۵۱

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۲ ۰ ۰ ۵۱


لبت خندان چو گل های انار است
نگاهت چون زلال چشمه سار است

جوانمردی ، ادب ، پاکی ، صداقت
دراعماق دو چشمت ، آشکار است

برای من ، تو مرد ایده آلی
خزانم با تو ، مانند بهار است

من سر گشته را ، دور از تو بودن
دلی محزون و ، روحی بیقرار است

بیا ای با دلم ، همراز و همدم
که چشمم روز و شب در انتظار است

  #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۲ ۰ ۰ ۴۸

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۲ ۰ ۰ ۴۸


یا حسین ایکاش می شد من فدایت می شدم
میهمان سفره ی لطف و عطایت می شدم

کاش می شد در تمام عمر خود با اشتیاق
خادم صحن و سرای با صفایت می شدم

کاش میشد همنوا با خواهرت زینب ؛ شبی
همچو نی ؛ نالان به یاد نینوایت می شدم

کاش میشد منکه از کوی تو دور افتاده ام
خاک راه زائران کربلایت می شدم

کاش میشد در ردیف عاشقان شاعرت
در تمام زندگی مدحت سرایت می شدم

 #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۱ ۰ ۰ ۴۶

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۱ ۰ ۰ ۴۶


گفتی که هوای کوی دلبر داری؟
باید که به پای یار سر بسپاری؟

شایسته ی پای تو نباشد سر من 
چون کمتر از آنم که تو میپنداری

انگیزه ی پرواز به من می بخشی 
از بسکه به دل مهر و محبت داری 

پرواز کجا و من و این کنج قفس 
هر روز عذاب و همه شب بیداری 

ممنونم از اینقدر صداقت ، اما
بهتر که مرا به حال خود بگذاری 

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۱ ۰ ۰ ۶۹

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۱ ۰ ۰ ۶۹


در ساده گویی ام که معما نمی شوم
یک لحظه بی خیال تو حتی نمی شوم

هوش و حواس و هرچه که دارم به پیش توست
من از گناه عشق ، مبرّا نمی شوم

هرگز قسم به جان شما را نمی خورم
من در یقینِ عشقِ تو امّا نمی شوم

در زیر قاب پنجره ات ایستاده ام
من رهسپار کوچه ی شب ها نمی شوم

پس داده ام به پیش شما امتحان خویش
آن کودک کلاسِ الفبا نمی شوم

آنگونه از خیال تو دورم که سال ها
حتی به خوابِ چشمِ تو پیدا نمی شوم

خاتون شعر ،
مطلعِ کتمان من تویی
دیگر ردیف آیه ی حاشا نمی شوم

بر ارتفاع سایه ی ایهام گم شدم
در واژه های شعر تو معنا نمی شوم

لیلاج من تویی و حریفِ قمارِ عشق
در گیر و دارِ بازیِ فردا نمی شوم

فنجان فال چشم تو را سرکشیده ام
چشم انتظار فرصت دنیا نمی شوم


#پروین_اسحاقی 

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۱ ۰ ۰ ۹۰

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۱ ۰ ۰ ۹۰


من قابل صفای نگاهِ تو نیستم 
بی اعتنا به چشمِ سیاهِ تو نیستم 

وقتی دلِ تو مایلِ گلگشت ، میشود 
من غیر خار ، بر سرِ راه تو نیستم 

هر شب ز خاطرِ تو فراموش میشوم
در آسمانِ خاطره ماهِ تو نیستم 

تا چشم پوشی از منِ دیوانه ، کرده ای
مست از نگاهِ گاه به گاهِ تو نیستم 

من پیرو خسته ای از پا فتاده ام 
جز مایه ی عذاب و گناهِ تو نیستم 

تو پادشاه کشور شعری ، منِ فقیر
شایسته ی بزرگی و جاهِ تو نیستم 

زین پس تو را به حالِ خودت مینهم ، ولی
باور مکن که چشم به راهِ تو نیستم

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۷۹

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۷۹


در زمانِ کودکی ، خوش روزگاری داشتیم 
شاد بودیم و دلِ امیدواری داشتیم

در میانِ آن همه جنجال و قهر و آشتی
جایِ دل ، آیینه هایِ بی غباری داشتیم

در شبِ یلدا کنارِ کرسیِ مادربزرگ
خنده ها مثلِ گلِ سرخِ اناری داشتیم

قصه اش از چله و برف و زمستان بود و ما
در دل از دیدارِ رویِ او ، بهاری داشتیم

نه درونِ سینه هامان ، اینهمه اندوه و غم
نه به رویِ دوشِ خود ، از غصه باری  داشتیم

یادِ آن لبخندها و شیطنت هامان ؛ بخیر
راستی در کودکی ، خوش روزگاری داشتیم

 #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۸۶

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۸۶


ای خاطراتِ دلنشین ، بدرود بدرود
وسواس های در کمین ، بدرود بدرود

ای با شکوهِ شعرِ حافظ دیدگانت
در چشمِ من زیباترین ، بدرود بدرود

چون غنچه ای نشکفته بودم من به باغت
ای باغبان ، ای خوشه چین ، بدرود بدرود

لبهای تو طرحِ بلوغِ باغِ شعر است
ای گل کلامِ خوش طنین ، بدرود بدرود

ای همچو خون ، در کوچه های هر رگِ من
ای آرزویِ واپسین ، بدرود بدرود

در بارگاهِ ذوقِ من ، دنیایِ شعری
آیینه ی عشق آفرین ، بدرود بدرود

تاجی به سر داری تو از الماسِ مشرق
بالا بلندِ نازنین بدرود بدرود 

 #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۶۹

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۶۹


این بی قراری ها که در حال گذار ست
در سینه ام پس لرزه های انتظار ست

انگیزه ی بی تابی ام را می شناسم
در آسمان سینه ماهی بی قرار ست

شب های تنهایی بدون ماه انگار
حتی زمین و آسمان هم سوگوار ست

بر ارتفاع شانه هایم یک فرشته
بی بال و پر
 حال مرا
لحظه شمار ست

دیری ست در فریاد من پژواک مرده ست
گویی ز مرگ گل سکوت یک هزار ست

بی تابی ی گل چیدنم دست خودم نیست
زخم سرانگشتان من از نیش خار ست

از پر زدن های پرستوی نگاهم
پیداست
 شب
 آبستن صبح بهار ست

ردی که بر جا مانده بر روی خیابان
رد عبور شاعری شب زنده دار ست

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۷۴

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۷۴


شبهای تنهایی چه تلخ و ناگوار است 
دل در سکوت لحظه هایم بیقرار است 

بی تو بجای گل میان باغ و بستان 
هر جا که بینم بوته های خشک خار است

ای مهربانم ای فرشته ای پری وار
در هر شب تنهاییم دل داغدار است

در باغسار زندگی هر روز با عشق
من گرچه صیادم ، ولی قلبم شکار است 

بی تو عزیزم فصل فصل زندگانی 
بازیچه ی دست سکوتی مرگبار است

            پروین اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۹ ۰ ۰ ۲۲

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۹ ۰ ۰ ۲۲


۱ ۲ ۳ ... ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی