.
شمشیر می زنم که تو راجان به سر کنم
از شهر عاشقان به نگاهی بدر کنم
با یک کرشمه می برمت تا به آسمان
خود خوانده ام چگونه تو را در به در کنم
.
شمشیر می زنم که تو راجان به سر کنم
از شهر عاشقان به نگاهی بدر کنم
با یک کرشمه می برمت تا به آسمان
خود خوانده ام چگونه تو را در به در کنم
.
"پروینه ششصد و پنجاه و پنج"
بی عشق دگر نای قفس نیست مرا
امید به شولای هوس نیست مرا
در اوج جوانی ام ولیکن افسوس
دلداری و یاری و نفس نیست مرا
#پروین_اسحاقی
.
"پروینه ششصد و سی و دو"
دلت درانتظار یک نگاه است
ترا زین بیش آزردن گناه است
اگر صد گونه مشعل بر فروزند
شب بی خوشه ی پروین سیاه است
#پروین_اسحاقی
.
"پروینه ششصد و بیست و هشت"
آن لحظه که بین من و تو فاصله افتاد
انگار زمین از تپش و هلهله افتاد
من عاشقی ام را به شب دشت سپردم
آنجا که دلم از تو جدا در تله افتاد
#پروین_اسحاق
.
"پروینە ششصد و سی و یک"
از خویش اگر گنج طلا داشته باشم
یا خانه فیروزه نما داشته باشم
آنها همه هیچند ولی زنده به آنم
تنها به امیدی که تو را داشته باشم
#پروین_اسحاقی
.
"پروینه ششصد و بیست و نه"
شعر و غزلم را به تو تقدیم نمودم
بی نام تو این قافیه زیبا شدنی نیست
هر بیتِ دل انگیزِ حکیمانه ی حافظ
بی گردش چشمان تو معنا شدنی نیست
#پروین_اسحاقی
Parvin58.blog.ir
.
پروینه پانصد و شصت و سه
تا چند به دور باغ و گلزار حصار
بر گِرد چمن کشند هر بار حصار
گویید به باغبان که ما دلتنگیم
تا هست گل و بهار ، بردار حصار
#پروین_اسحاقی
.
پروینه چهارصدو یازده
گاهی میانه ی من و دل ، جنگ میشود
در راه عشق ، پای دلم لنگ میشود
گفتی دلت هوای مرا می کند ، عزیز
منهم دلم برای شما تنگ میشود...
#پروین_اسحاقی
.
پروینه سیصد.
شد پیچک صبح آرزو بازویش
از مژده ی خسته گشتن بانویش
میگفت تمنای نشستن دارد
ای کاش که تاب گل شود زانویش
#پروین_اسحاقی
.
پروینه چهارصد و نوزده.
نذرکردم گر نگاهی بر دل تنگم کنی
جان بی مقدارخود را نذری جانت کنم
کاش برگردی و من بر دیده ام بنشانمت
دست گرمت رابگیرم بوسه بارانت کنم
#پروین_اسحاقی