تایتل قالب


۲۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

.

پروینه چهارصدو یازده

گاهی میانه ی من و دل ، جنگ میشود 
در راه عشق ،  پای دلم لنگ میشود 

گفتی دلت هوای مرا می کند ، عزیز
منهم دلم برای شما تنگ میشود...

   #پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۷ ۰ ۰ ۴۱

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۷ ۰ ۰ ۴۱


دیدم بسحرگاهان ، یک روی دلارایی
رخساره ی ماهیّ و گیسوی  سمن سایی

هنگام سخن گفتن می ریخت گهر  از لب
بس خوش قد و بالا و چون سرو  دلارایی

در رقص چو پروانه ، وز نور چنان شمعی 
در بزم چنان یوسف ، درخواب چو رویایی

با مطرب خوش الحان همگام و هم آوایی
هنگام سماع شب ، افسانه و غوغایی

من عهد چنین بستم هنگام سحر گاهان
 کز کوی چنین دلبر ، هرگز نروم جایی

از طعنه ی بد گویان ، هرگز نهراسم  من
هیهات گَرَم باشد عشق و غم رسوایی

من تاب نمی آرم ، تاب سر زلفش را
با این دل شیدا و با این سر سودایی

هر شب بسر کویش می گریم و می نالم
هر دم بسرم عشق و هر لحظه  تمنّایی

دیگر نشود ممکن این مادر گیتی را
تا چون تو بیاراید ، فرزند به زیبایی
              
#پروین_اسحاقی                                parvin58.blog.ir

 


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۶ ۰ ۰ ۵۶

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۶ ۰ ۰ ۵۶


.

"در من
      زنی نفس می کشد"


به آسمان که سلام می دهم

از ناودان نگاهت

باران ستاره

آبشار

و رنگین کمانی از غزل

بر طاق ابروانت هلال می شود

و من

ماه پیشانی می شوم

بر ارتفاع ستاره و غزل


خواستنت

کیفر اتفاقی ست که خواهد افتاد

کیفر شعرهایی که تا هنوز

نسروده ام

در کمرکش صبحی
که با فنجانی از قهوه ی چشمت

صبحانه ی عشق

آفتابی می شود

در تعارف سینی ی دستانم


بودنم را

بر سنگ فرش ایوان خیالم

پهن می کنم

و برای گنجشکانی که آمدنت را

به حسرت نشسته اند

دانه می ریزم

می دانم

      می دانم
تو

روزی خواهی آمد

و سفره ی دلت را

با من تقسیم می کنی


در من

زنی نفس می کشد

که با شب بخیری به ماه می رسد

با صبح بخیری به آفتاب

زنی

که دست هایش را

در باغچه می کارد

تا فروغ دیگری سبز شود

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۵۵

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۵۵


.

"مدار تو"

عشقِ ناگهانی
 اتفاقی ست
که افتاده است
و من
تنهاترین ستاره ای که
بر مدار تو
می چرخم
چند سال نوری
هنوز باقی ست
تا رقص شانه هایم
کامل شود ؟

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۳۹

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۳۹


ا

       به نام خداوند
       جان و خرد

        هرمز فرهادی
           بابادی

در هزاره ای که به تعداد انگشتان دست‌شاعران با شناستامه داریم و به اندازه ی ستارگان آسمان سراینده های بی هویت از در و دیوار قد کشیده اند بانو پروین اسحاقی در نهایت شب  فانوس بر آویخته است به جستجوی آفتاب
که  دریافته است  آسمان طعم ماه می دهد و پیشانی اش زخم دار داس قابیلی است که خوشه های گندم را از خاتون شعر دریغ داشته است

سرکار بانو پروین اسحاقی از بلوغ سپید گذشته است و پریزاد غزل را در آیینه راز به تماشا نشسته است

او بر سنگفرش خیابانی قدم می زند که (زنی با زنبیلی از آن گذشته است)و او با آخرین قدم هایش به ایستگاه شعر رسیده است
به جایی رسیده است که کسی شاعر نیست اما همه شعر می گویند و او آموخته است که هیچ اندوهی کوچک نیست 
پس پاره های روز را جمع می کند تا شب برای صبح پیراهن بدوزد

وقار بودنش را از تجسم غزل دریافته است و برجای نبودنش را از بی قراری ی قاصدکانی که بر شانه های باد سپید می رقصند واو
به را می افتد و پنهان شدنش در پیله ی تنهایی بهانه ای می شود که از نفرین خویش به برزخ شعر  برسد
و با دستان پیامبری باکره در برکه ی غزل تعمبد  شود و روسپید از حجله گاه شعر برآید

ختم کلام اینکه من باشناختی که از سابقه ی ادبی سرکار بانو اسحاقی  دارم او را هم در غزل و هم در سرایش شعر سپید موفق می بینم 
دیر یازود شاهد سیمینی در غزل و فروغی در شعر سپید خواهیم بود

مقدمه ای بود از جناب استاد هرمز فرهادی بابادی بر کتاب غزل رباعی 
اینجانب 🌹🌹🌹


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۶۱

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۶۱


.

پروینه سیصد.

شد پیچک صبح آرزو بازویش
از مژده ی خسته گشتن بانویش

میگفت‌ تمنای نشستن دارد
ای کاش که تاب گل شود زانویش

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۴۷

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۴ ۰ ۰ ۴۷


.

پروینه چهارصد و نوزده.

نذرکردم گر نگاهی بر دل تنگم کنی

جان بی مقدارخود را نذری جانت کنم


کاش برگردی و من بر دیده ام بنشانمت

دست گرمت رابگیرم بوسه بارانت کنم


#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۳ ۰ ۰ ۴۲

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۳ ۰ ۰ ۴۲


.

خوشه پروین عشق
 
آسمان دل اسیرت گشته است.. 
و این دل دیوانه زنجیرت شده ..

عصر ، عصرانقلاب های مخملی است 
                                    یا رنگی ؟؟

تو که هم مثل مخملی ، یعنی خود مخملی 

و هم مثل رنگین کمان .. 
           هزار رنگ در ناز نگاهت نهفته 
لطفا.. 
          لطفا ..

لطفا مرا هم مانند ارتش سرخ روسیه 

مثل کشور « کریمه » 
ضمیمه 
سرزمینت کن ..

جزو روسیه ات که باشم 
              من هم ابرقدرت می شوم ...

ضمیمه می کنی ؟؟

            بدون شلیک یک گلوله ؟؟ 
فقط با تبسم یک لبخند

               یا چشمک یک چشمت ؟

من که تسلیمت هستم 
                    چه می کنی ؟.....

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۳۶

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۳۶


.

"صدقه چشمان میشی ام"

ببین..
 دامن سرخ ارتش روسی من
نصف جهانت را گرفته 
نگران چه هستی ؟؟
توِ اسیر را هم جان بستانم 
یاپناه بدهم؟؟ ...
من فرمانده هستم ...
تو سربازم ...
برای من می شود هر روز
هزار بار هم سرت را نذر نگاهم کنی...
یا صدقه چشمان میشی ام

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۳۰

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۳۰


[۲/۱۰،‏ ۱:۲۳ ق.ظ] parvin(Rùjhin)es,haghi: بنام یزدان 

با درود به همه اساتید گرامی ودوستان حاضر در گروه و درود دیگر به سراینده بانو پروین اسحاقی

درنگی بر سروده
« مرا دیگر نمی خواهی»

 

شعر احساس شاعرانه است در جنون نوشتن و
قلم چون بر پهنای  اندیشه پهلو می گیرد، چکامه سرا می شود، حقیقت ابدی
حسِ عاطفه ،عشق ،مهر واحساس را ،تا در گستره این بسامد زیبایی ها درکشد در  آغوش باز خود مهر را هماره به شیواترین صورت ممکن.
اینجاست که شاعر معرفت یافته از چشمه سار وحی پیامبر مهربانی می شود وحقیقت جوی ابدی ترسیم نقشه های راه ،اندیشمندانه ودر حد اعلی عاشق گون.
در جذب مجذوب ودفع مغلوب می کوشد وگرچه به بسیاری، خویشتن هزاران بار خسران دیده روزگارش است ، اما!  او وامدار رسالت خویش در ترجمان کلام وکلمه است پس  ره به اضمحلال سخن نمی برد وتوصیف اودر شعر  نقشه ترسیم راه است در هماوندی کلمه وکلام برای روزگار خویش تا قرون واعصاری متمادی تلاشی پیامبرانه داشته باشد.

در نگاهی به اشعار بانو اسحاقی با درنگی متمایز می توان گفت همه چیز در زبان روایت اتفاق می افتد وما از روایت زبان بهره نمی بریم

به قسمت هایی از شعر بنگریم:

مرا دیگر نمی خواهی
             مرا دیگر نمیخواهی
و این اندوه 
این افسوس 
قلبم را سراسر درد خواهد کرد
مرا دیگر نمی خواهی


«پس تا اینجا درنگی حاوی از نو اندیشی  در بحث بازی زبانی درکارلازم است»

چنان که می دانیم در مقوله زیبایی شناسی ادبی
زیبایی زبان، موسیقی و تخیل در بخش روساخت، و زیبایی محتوا در بخش ژرف ساخت از ارکان نهادینه شده و سازنده زیبایی ساختار در شعر است وبایددید شعر تنها بارعاطفه را به دوش می کشد ویا اینکه   خصوصیت های بارزه شعر عامه پسندانه را  با اتکا بر مؤلفه های شعریت  را داراست یا ورای تصور ما تنها روایت خطی از حس شاعرانه را درپی دارد
قسمت هایی از شعر:

و چشمت را 
که روزی با دلم افسانه ها میگفت


شاید بتوان گفت این قسمت شعر بهترین قسمت از این سروده است که می تواند خوب با مخاطب ارتباط برقرار کند

#عنصر حس آمیزی آن است  که زیبایی خوانش رابرای مخاطب خاص خود دوچندان می کند 
وقتی از زیبا شناسی در شعر سخن می کنیم
عنصر.حس آمیزی آمیختن دو یا چند حس است به گونه ای که با ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیفزاید و سبب زیبایی شود
ودر این شعر بانو اسحاقی این حس را درواژه پردازی ها مغلوب شده دیدم
شاعر با ترکیب های نو بایستی  این عنصر را با کاربردی تر کند


#اطلاق ترکیب های غیر مرتبط ،صنعتی به روز است و بسیار زیبا ومن در کشف آن دراین سروده در مانده ام
در اینجا ما باشاعری روبرو هستیم که با اینکه سروده هایش خیلی به اشعار فروغ وشاعران دهه ۳۰تا۴۰نزدیک می شود وبه شعرهای سید علی صالحی کمی تنه می زند
روال بیانی اشعار پیوسته بودند وروایت ها همه یکدست  وهمهگی در بازه ای از اطناب در گفتار وسرودن بودند
و نتیجه اینکه یک قالب میانه ی  بلند سرایی سروده را داشتند
وای کاش بانو در سرودن اشعار نیمایی وسپیدش قدری وسواس به خرج داده وبا کوته سرایی ها خود را اقناع می کرد

تلخ انگاری در متن روایت بیان موضوعی
توصیف وترکیب ها درنگ انگاری در مخاطب را دربر دارد وآنچه ایستایی شعر را دربر می گیرد
عدم تصاویر پی در پی در تصور شاعرانه است که از خیال تخیل را می سازد
روایت ها از من راوی بیان توصیف دارد ودر تکثر من گویی ها در بیان روای است ودر ای کاش های دلخواه شاعر خلاصه می شود تبدیل وضعیت از مونولوگ به دیالوگ دراین شعر امری مهم به نظر می رسد.

#الزام ها

در تمام طول سروده نگاهی درنگ ورز به ایجاز را می طلبد  تا شاعر با دیدگاهی  اندیشمندانه
خود را همراه بانگرشی متفاوت بایک نگاه هرمونوتیک تأویل درمتن کند و ذهن مخاطب را به چالش بکشد .
وحدت موضوعی ،یکپارچگی روایت
واستفاده از ساختار هم نشینی وجانشینی
توجه.خاص به افعال وکارکرد دال ومدلول
نیز از دیگر عناصری است که بایستی بدان در سپید سرایی واشعار نیمایی توجه داشت

با تقدیم احترام
ناظمی
[۲/۱۰،‏ ۱:۲۴ ق.ظ] parvin(Rùjhin)es,haghi: ٚ.

"مرا دیگر
        نمی خواهی"

مرا دیگر نمی خواهی
             مرا دیگر نمیخواهی
و این اندوه 
این افسوس 
قلبم را سراسر درد خواهد کرد
مرا دیگر نمی خواهی
و چشمانت دگر 
هرگز برایم 
راز هستی را 
نخواهد خواند
و در امواج چشمانت
نگاه آشتی ها رانحواهم دید
و بی تو
با تمامی وجودم
پوچ خواهم زیست
 و تنها قلب من
نام تو را تکرار خواهد کرد
مرا دیگر نمی خواهی
و چشمت را 
که روزی با دلم افسانه ها میگفت
به چشمانم نخواهی دوخت
تو خواهی رفت
و قلبم 
بی تو خواهد مرد
تو خواهی رفت
و این انسان خاکی
از تمام پیکرش 
چیزی نخواهد ماند

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۴۹

پروین اسحاقی ۹۹-۱۱-۲۲ ۰ ۰ ۴۹


۱ ۲

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی