تایتل قالب


۱۰۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

.

"نیست در دایره چرخ ادب
                             ساغر می" 

می  شتابم  ز  فراسو  به   تمنای غزل
می نشینم همه شب بر لب دریای غزل

آن شرابی که به مینای خیال است، مرا
حاصل عشق من است وشبِ زیبای غزل

ابر اگر گوهرِ باران به زمین می بخشد
لابُد از خنده گل هست به فردای غزل  

از نگارش اگر افتاده و  وا مانده  قلم
مانده در حسرت چشمان فریبای غزل

آنچنان شیفته ی جام بلور غزلم
که به رقص آمده ام همدل و همپای غزل

نیست در دایره چرخ ادب  ساغرِ مِی 
مگر آنگه  بشود شاهد سودای غزل

بیکران را همه طی کرده به رهوار سخن
مانده اند در کف توصیف الفبای غزل

شب یلدا که شتابان نرود رو به سَحَر 
زده از خوشه پروین، مِیِ مینای غزل

             #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۰۰-۱۱-۲۵ ۰ ۰ ۱۳۲

پروین اسحاقی ۰۰-۱۱-۲۵ ۰ ۰ ۱۳۲


.

"ایکاش مرا روزی
                 در حوصله 
                             بنشانی"

شوریده دلم امشب هر چند نمی دانی
ای گمشده ی تقدیر ای نیمه ی پنهانی

با این همه شیدایی یک بار مرا دریاب
ای کاش مرا روزی در حوصله بنشانی

در هجمه ی تنهایی من ماندم و تاریکی
بازا که تماشائیست پایان پریشانی

باران شقایق را بر چتر تو می بارم
هر چند که می بینم دلبسته ی بورانی

آیینه ی پر آهم دیوانه تر از لیلی
چون شاخه گلی مرطوب در دست پشیمانی

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۰۰-۹-۰۳ ۰ ۰ ۱۳۴

پروین اسحاقی ۰۰-۹-۰۳ ۰ ۰ ۱۳۴


.

"قاب عکس پنجرە 
         رویایی از تصویر 
                             توست"

زخمه بر تار دلم زد عشق ، غم آغاز شد
پرده‌ پرده در گلویم ، بغض در آواز شد

آب و آتش در نگاه من به هم پیوسته است
آنچنان آشفته احوالم که سوزم ساز شد

واژه واژه شاه بیت شعر ، حرف  تازه  زد
تا که از قاف غزل ، سیمرغ در پرواز شد

قاب عکس پنجره رویایی از تصویر توست
در نگاهم شکل زیبایی ز چشم انداز شد

خواب دیدم آسمان در قاب چشمت حلقه زد
ماه با خورشید گویی همزمان ، همراز شد

فالی از دیوان چشمت تا گرفتم ناگهان 
خاطرم در آرزویت ، جانب شیراز شد

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۰۰-۶-۲۵ ۰ ۰ ۱۰۵

پروین اسحاقی ۰۰-۶-۲۵ ۰ ۰ ۱۰۵


.

"قسم به عشق 
        ز خاطر نمی روی هرگز"

فقیر عشقم‌ و با تو ولی شهنشاهم
مقام بهتری از این جهان نمی خواهم

مقدر است که هم صحبت دلم باشی
دلت نگفت که من راز دار درگاهم ؟

به روی خط جدایی چنان ز من دوری
که با خیال تو هر گاه خیره بر ماهم

چه با شتاب از این فاصله گذر کردی؟
ولی دریغ که پیوسته چشم در راهم

خطوط طالع خود را همیشه می خوانم
شگفت نیست که از راز عشق آگاهم

قسم‌ به عشق ز خاطر نمی روی هرگز
به جز تو نیست کسی عاشقانه دلخواهم

همین که نیست تو را اشتیاق دیدارم
 بر آید از دل سرگشته آتش آهم

#پروین_اسحاقی 


پروین اسحاقی ۰۰-۶-۲۳ ۰ ۰ ۱۳۳

پروین اسحاقی ۰۰-۶-۲۳ ۰ ۰ ۱۳۳


.

"منم که شمعم و 
              او هست 
                   همچو پروانه"

#غزلی_از

#پروین_اسحاقی

کجاست آن مه زیبا که یار من باشد
به موسم غم و شادی کنار من باشد

امید آنکه شبانگه به من دهد جامی
که من غمینم و می غمگسار من باشد

چه میشود که به دیدارم آن مسیحا دم
بیاید و نفسی در کنار من باشد

منم که شمعم و او هست همچو پروانه
به شب بسوزم و او رازدار من باشد

چو آهویی همه شب با دو چشم افسونگر
به دشت و دامنه ی کوهسار من باشد

چگونه عاشق مهرش شدم همین دانم
قرار بخش دل بیقرار من باشد

کجاست مطرب مجلس که نغمه سازش
به دل صفا دهد و سازگار من باشد

مگیر خرده به *پروین* که خواجه حافظ گفت
"خوشست خلوت اگر یار یار من باشد"


 


پروین اسحاقی ۰۰-۶-۱۳ ۰ ۰ ۱۱۲

پروین اسحاقی ۰۰-۶-۱۳ ۰ ۰ ۱۱۲


.

"نفس بدون تو انگار
                مرگ تدریجی ست"

نه سیب سرخ , نه باغ انار می خواهم
نگاه ساده ای از چشم یار می خواهم

به روی‌ شانه فرو ریز موج گیسو را 
شکوه و منظره ی آبشار می خواهم

به انتظار تو بودن چقدر شیرین ست
به شوق آمدنت انتظار می خواهم

همیشه بودن من بر قرار بی تابی ست
ز چرخ موج نگاهت قرار می خواهم

نفس بدون تو انگار مرگ تدریجی ست
تمام وقت ، تو را در کنار می خواهم

گیاه زرد خزان دیده ام که در این باغ
خیال رویش سبز بهار می خواهم

#پروین اسحاقی


پروین اسحاقی ۰۰-۶-۰۸ ۰ ۰ ۹۵

پروین اسحاقی ۰۰-۶-۰۸ ۰ ۰ ۹۵


.
.

"بوی گلاب و 
             عطر گل سرخ
                             می دهی"

دیری ست تیغ عشق به قتلم کشیده ای
حرفی چنانکه برگ گل از من شنیده ای؟

دل را به پیش پای تو تقدیم کرده ام
اما چگونه تحفه ی خود را ندیده ای؟

بوی گلاب و عطر گل سرخ می دهی
از باغ های قمصر کاشان رسیده ای؟

مهتاب واژه واژه ی اشعار من تویی
گویی به روی مخمل شب آرمیده ای

شاید پلنگ عشق به نخجیر آمده ست
زیرا ز پیش چشم حسودم‌ رمیده ای

#پروین_اسحاقی
 

 


پروین اسحاقی ۰۰-۵-۰۱ ۱ ۰ ۵۳

پروین اسحاقی ۰۰-۵-۰۱ ۱ ۰ ۵۳


.

"پلک بر هم نزدم
              از سر شب
                       تا به سحر"
        

از تماشای تو تا قند دلم آب افتاد
ناگهان زلزله ای در دل بی تاب افتاد

ماهی ی تنگ دلم دید که در برکه ی عشق
ناگهان در دل شب چهره ی مهتاب افتاد

پنجره در نظرم آینه باران شده بود
آنچنان بود که در آینه سیماب افتاد

قصدم این بود که دل با تو به دریا بزنم
دلم اما چه بگویم ؟ که به گرداب افتاد

پلک برهم نزدم از سر شب تا به سحر
رقص تصویر تو در دیده ی بی خواب افتاد

آنقدر واژه سر واژه به رقص آمده بود
که به رویای خیالم غزل ناب افتاد

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۰۰-۳-۲۴ ۰ ۰ ۵۴

پروین اسحاقی ۰۰-۳-۲۴ ۰ ۰ ۵۴


.

"همیشه چشم امیدم
                       به سوی
                          پنجره است"

غزلی از :
#پروین_اسحاقی 

چنانکه بارش باران شعر باریدم
بدون چتر به آواز عشق رقصیدم

غزل غزل به تب واژه مبتلا گشتم
سحر سحر به مدار خیال چرخیدم

میان باد به دیدار سایه می رفتم
به گرد سایه ام این بار هم نرسیدم

همیشه چشم امیدم به سوی پنجره است
که آفتاب برآید به صبح امیدم

ز سنگ عشق که آیینه ی دلم بشکست
به چشم آینه خندیدن‌ تو را دیدم

به گوشه گوشه ی این آسمان آبی رنگ
نگاه خوشه ی پروین عشق را چیدم

1400/2/28

 


پروین اسحاقی ۰۰-۲-۲۹ ۰ ۰ ۴۷

پروین اسحاقی ۰۰-۲-۲۹ ۰ ۰ ۴۷


.

"به غیر خوشه پروین
         به چشم خویش ندیدم"

اگر چه بود به یاران همیشه چشم امیدم
نشان مهر و محبت , نه دیدم و نه شنیدم

به سوی کعبه ی مقصود بار بستم و رفتم
ولی ز قافله جا ماندم و به آن نرسیدم

به شوق آنکه بیابم به خویش محرم رازی
چه راهها که نرفتم ، چه رنجها نکشیدم

هر آنچه آینه ی دل شکست در دل شبها
خدای عشق ز صبح امید داد نویدم

به گوشه گوشه ی این آسمان لایتناهی
به غیر *خوشه ی پروین* به چشم خویش ندیدم

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۰۰-۲-۲۹ ۰ ۰ ۵۶

پروین اسحاقی ۰۰-۲-۲۹ ۰ ۰ ۵۶


۱ ۲ ۳ ... ۹ ۱۰ ۱۱

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی