ای دوست رخ خوب تو دیدن دارد
دشنام ز لعل تو شنیدن دارد
گفتم نکشم بار غم عشق ، ولی
بار غم عشق تو کشیدن دارد
#پروین_اسحاقی
ای دوست رخ خوب تو دیدن دارد
دشنام ز لعل تو شنیدن دارد
گفتم نکشم بار غم عشق ، ولی
بار غم عشق تو کشیدن دارد
#پروین_اسحاقی
یا حسین ایکاش می شد من فدایت می شدم
میهمان سفره ی لطف و عطایت می شدم
کاش می شد در تمام عمر خود با اشتیاق
خادم صحن و سرای با صفایت می شدم
کاش میشد همنوا با خواهرت زینب ؛ شبی
همچو نی ؛ نالان به یاد نینوایت می شدم
کاش میشد منکه از کوی تو دور افتاده ام
خاک راه زائران کربلایت می شدم
کاش میشد در ردیف عاشقان شاعرت
در تمام زندگی مدحت سرایت می شدم
#پروین_اسحاقی
عجب حال وهوایى دارداین صبح
چه باغ دلگشایى دارد این صبح
نسیم و رقص وباران و ترانه
کنار تو صفایى دارد این صبح
#پروین_اسحاقی
گفتی که هوای کوی دلبر داری؟
باید که به پای یار سر بسپاری؟
شایسته ی پای تو نباشد سر من
چون کمتر از آنم که تو میپنداری
انگیزه ی پرواز به من می بخشی
از بسکه به دل مهر و محبت داری
پرواز کجا و من و این کنج قفس
هر روز عذاب و همه شب بیداری
ممنونم از اینقدر صداقت ، اما
بهتر که مرا به حال خود بگذاری
#پروین_اسحاقی
دیشب مرا خیال تو همخانه بود و بس
خون دلم به ساغر و پیمانه بود و بس
صد حلقه زلف در نظرم جلوه می نمود
اما دلم به یاد تو دیوانه بود و بس
#پروین_اسحاقی
با عشقِ تو راه را عوض خواهم کرد
این بختِ سیاه را عوض خواهم کرد
یک شب که ستاره و زمین در خوابند
جای تو و ماه را عوض خواهم کرد
#پروین_اسحاقی
غزال چشم مست اوچه بیخیال میرمد
دلم زدست میرود چوآن غزال میرمد
تمام آهوان فقط بهار میرمند و او
به ناز از کمند من ،تمام سال میرمد
#پروین_اسحاقی
روی دل من به سوی کاشانه ی توست
چشمم به نگاه گرم و مردانه ی توست
هر گاه که حس بی پناهی کردم
دیدم که پناهگاه من شانه ی توست
#پروین_اسحاقی
روی فرش چمنی تازه که از زیبایی
مثل یک قالی ابریشمی سبز و لطیف
زیر یک سرو بلند ...
که برای دل یک عاشق دلباخته انداخته اند ....
دور از این همهمه ی مردم شهر ..
به تو می اندیشم ..
به تو می اندیشم...
تو که از بام بلند احساس ...
تو که از زمزمه ی روح نواز شعرم....
غرق احساس شدی....
و به هر بیت غزلهای من اندیشیدی..
به تو می اندیشم...
به تو می اندیشم...
#پروین_اسحاقی