تایتل قالب


۶ مطلب با موضوع «آزاد» ثبت شده است

این شعرو واسه پسر کوچکی بنام مهدی اکابری که بر اثر ریزدانه های شیمیایی در هوای بوشهر جان به جان آفرین تسلیم کرد سرودم 😔


در فصل نوبهار خزان شد جوانیش
او را زما گرفت اجل ناگهانیش

نامش که مهدی و لقبش بود اکابری
این بوده است اول و آخر نشانیش

امید بر سراچه ی فانی نداشت چون
رفت او بسوی جایگه جاودانیش

عمرش به محنت و غم دنیا تمام شد
لیکن اجل گشود ره زندگانیش

گنجینه ای که ز *احسان* به سینه داشت
آن بود در جهان سبب شادمانیش

با رنج بیشمار وداع جهان نمود
در سوک خود نشاند عزیزان جانیش

بر سرگذشت او ز تفکر نظر نما
تا آگهت کند همه راز نهانیش

بر ، ( عکس ) او ز تفکر نگاه کن 
غفران طلب  ، که به رحمت رسانیش

 #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۸-۲۹ ۰ ۰ ۵۲

پروین اسحاقی ۹۹-۸-۲۹ ۰ ۰ ۵۲


"مسمط مخمس"

نوروز ‌آمد و به چمن نغمه خوان هزار
بلبل ز وصلِ  طلعتِ گل ، گشته بی قرار

افکن بساطِ بزم در این فصل نو بهار
با یارِ گلعذار ، به دامانِ لاله زار


از غیر کن  کناره و بنشین کنار یار


انبوه گل به دامن صحرا طَبَق طَبَق
بُستان نگر چو دفترِ مانی ورق ورق

در نقش و رنگ ، گل بگرفته از او سَبَق
رخسار گل ز شبنم صبح است پر عَرَق


عنبر فشان شده است گل از گوشه و کنار


مرغان باغ کرده ز نو ، سازِ  نغمه ساز
از سار و کبک و قمری و هم از تذرو ِناز

هر یک چو عندلیب ، به آواز دلنواز
رویِ نیاز برده به درگاهِ بی نیاز


گویند یکزبان همگی حمد کردگار


بر گل اگر به دیده ی تحقیق بنگری 
بر هر ورق خطی بوَد از صُنع داوری

بنوشته دستِ قدرت حق ، وصف حیدری
مهر و مَه اند  هر دو بر او طرفه مشتری


گلزار پر ز لاله شد از بادِ نو بهار


اندر غدیر خُم به نبی خالق غنی
گفتا به جای خویش علی را نما ولی

در بین خطبه اش ، به سرِ دستِ خود نبی
بگرفت و گفت بعدِ منست ، این علی وصی


از حق به شٲنش آمده آیات پر شمار


باری نمود مسئلت از درگهِ خدا
بنمود بر محّبِ علی ، پس نبی دعا

یارب به دشمنانِ علی ، دشمنی نما
از جرم دوستان بگذر در صفِ جزا


یارب "روژین" را برهان از عذابِ نار


#پروین_اسحاقی                          


پروین اسحاقی ۹۹-۷-۰۳ ۰ ۰ ۳۷

پروین اسحاقی ۹۹-۷-۰۳ ۰ ۰ ۳۷


گفتند بوسه ای بستانی غنیمت است

راضی نیم به بوسه و لب میکنم طلب

#پروین_اسحاقی                      


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۳۱ ۰ ۰ ۳۴

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۳۱ ۰ ۰ ۳۴


بیا ساقی ای جان به قربانِ تو
به دل باشَدَم عهد و پیمانِ تو

بده ساقیا می ز جامِ الست
که عشق آمد و رفت عقلم ز دست

به عشقِ علی بر گشایم دو لب
به مدحش زنم دم به دم روز و شب

علی آنکه باشد جهان سر بسر
طفیلِ وجودش همه خشک و تر

علی آنکه از حق نباشد جدا
در او هست پنهان صفاتِ خدا

بده ساقیا زان میِ پر ز جوش
که تا آتشِ دل نمایم خموش

سرایم به مدحِ شهِ انس و جان
علی رهبرِ خلق در هر زمان

علی آنکه بُد رهنما و دلیل
علی بود استاد بر جبرئیل

علی آنکه بُد یارِ درماندگان
علی چاره از بهرِ بیچارگان

بکن پاکم از عیب و هر زرق و بَرق
که گویم ز مولا علی شیرِ حق

علی از همه کائنات افضل است
که دانای ماضیّ و مستقبل است

علی آنکه در حشر و نشر و سوآل
بود شافعِ تو برِ ذوالجلال

بده ساقیا می ز حبّ علی
علی آنکه بعدِ نبی بُد ولی

علی آنکه نزدش عیان هر نهان
که عاجز به وصفش بوَد هر بیان

 من او را همه عمر فرمان بَرَم
غلامی بر آن آستان و دَرَم

چو رفتم از این دارِ فانی برون
به عُقبا مدد خواهم از او فزون

گشاید به رویم " ز حکمت دری " 
" ز رحمت گشاید درِ دیگری "

بگویم بریدم ز غیرِ تو دل
مکن در برِ دوستانم خجل

 مرا همدم و حرزِ جان بوده ای
سخن آفرین در زبان بوده ای

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۲۴ ۰ ۰ ۵۴

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۲۴ ۰ ۰ ۵۴


شده کارم همین که شب همه شب 
تا سحرگه ستاره بشمارم 
کاش آن شب که فرصتم دادند 
گفته بودم که " دوستش دارم " 

در دل من نشسته است امشب 
یک غم جانگداز و بیدارم 
تاسحر مهلتم اگر بدهند 
حرف های نگفته ای دارم

او ندارد خبر که در سینه 
دل من مثل بید میلرزد 
اینهمه شور و حال و احساسم
پیش چشمش جوى نمى ارزد 

نزد نا محرمان همان بهتر
سرّ دلدادگان نگردد فاش
جمله دوست دارمت اما
ساده ی ساده گفته میشد کاش

بی تو هر شب در اوج تنهایی
کارم افسوس خوردن است اینجا
با تو هر لحظه عمر جاویدان 
بی تو هر لحظه مردن است اینجا

بسته جانم به جان او اما
از نگاهش غرور می بارد
با زبانی که خوب می فهمم
کاش میگفت دوستم دارد

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۷ ۰ ۰ ۵۴

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۷ ۰ ۰ ۵۴


غیبت کننده را به مَثَل چون کلاغ دان

کو نوک به فضله ها بزند بهر عیش خویش

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۳ ۰ ۰ ۴۰

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۳ ۰ ۰ ۴۰


پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی