تایتل قالب


۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ساغر» ثبت شده است

تضمین غزل شماره 114 مولانا حافظ

 باده نوشان قدم از باغ چو در خانه زدند
می علیرغم دل مردم بیگانه زدند 
گل ما خشت چو شد بر لب دندانه زدند
( دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

   گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند )


 نازم آن حسن و جمالی که ز ناز و لاهوت
شده خود ورد زبان همه اندر تابوت
ساز عشرت بنمودند بپا در ناسوت 
(ساکنان حرم ستر عفاف ملکوت

با من راه نشین باده ی مستانه زدند)


آتش عشق تو چون در دل من پای نهاد
هستیم را ز غمت عشق و جنون داد به باد
گل رخسار تو از باد خزان ایمن باد
(شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

حوریان شکر کنان ساغر شکرانه زدند)


ساقیا کهنه می ام ده که گوارا سمنه   
باده هم زورِکمان تیر کنون دست منه 
دور تا سر نرود جام ، تو از دست منه
( جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند)


خرم آنست که در گوشه ی میخانه خزید
وز می وصل رخت یک دو سه پیمانه چشید
نه چو من طعنه ز هر عاقل و دیوانه شنید
( آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند )


دوری یار نگر با من محزون چون کرد
به یکی غمزه مرا عقل ز سر بیرون کرد
دلبرم از بر من رفت و غمم افزون کرد
( نقطه ی عشق دل گوشه نشینان خون کرد

همچو آن خال که بر عارض جانانه زدند )


عمر چون رفت ز کف ما ز چه محزون نرویم
خوشه ناچیده از این خرمن افزون نرویم
ز سر کوی تو ما با دل پر خون نرویم
( ما به صد خرمن پندار ، ز ره چون نرویم

چون ره آدم خاکی به یکی دانه زدند )


سوزم از عشق چو شمعی که بسوزد در جمع
ریزم از کشتن پروانه ز نوک مژه دمع
دل شود خون چو رسد ناله ی عشاق به جمع
( آتش آن نیست که بر خنده ی او گرید شمع 

آتش آن است که بر خرمن پروانه زدند )


نقشه ها در دل  *پروین* همه شد نقش بر آب
گشت طی چونکه به غفلت همه ایام شباب
چو به رفتن همه دم عمر گران کرد شتاب
( کس چو حافظ نکشید از رخ اندیشه نقاب 

تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند )

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۱ ۰ ۱۸۵

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۱ ۱ ۰ ۱۸۵


دیشب دل او هوای میخانه نداشت
رغبت به می و ساغرو پیمانه نداشت  

میخواست که خلوتی کند با دل خویش 
دیوانه سر دیدن دیوانه نداشت 

              # پروین اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۰ ۰ ۰ ۳۰

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۱۰ ۰ ۰ ۳۰


بگو ساقیا در قدح آب بود؟ 
و یا آتشین باده ی ناب بود

که دیشب چو یک ساغر از آن زدم
دلم تا سحر در تب و تاب بود 

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۲ ۰ ۰ ۳۸

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۲ ۰ ۰ ۳۸


دیشب مرا خیال تو همخانه بود و بس
خون دلم به ساغر و پیمانه بود و بس

صد حلقه زلف در نظرم جلوه می نمود
اما دلم به یاد تو دیوانه بود و بس

#پروین_اسحاقی

دۊەشەو خێاڵد هەم لە نوو هات و قەوم گرت

خۊن لە دڵم قوڵ خواردو وە یادد تەوم گرت

سەد حەڵقە لە زۆڵف سیەد پەشتیادە پیما

قوڵ خواردمە قوڵتیس شەو تا گەر خەوم گرت

#هەڵگەردان:
       #M_dihbani_reWar


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۳ ۰ ۰ ۴۵

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۳ ۰ ۰ ۴۵


 

مهتاب  بیا بوسه که ساغر بزنیم
با ساز ، نوای روحپرور بزنیم

مانند دو مرغ عشق از عالم خاک
سرمست به سوی آسمان پر بزنیم

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۵ ۰ ۰ ۷۲

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۵ ۰ ۰ ۷۲


پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی