درد جانسور مرا یاد تو تسکین است و بس
بر مذاقم شربت عشق تو شیرین است و بس
سالها هر درد و رنجی را تحمل کرده ام
روی دوشم بار هجران تو سنگین است و بس
بیم آن دارم کزین نا مهربان تر ببینمت
مایه ی اندوه بی پایان من این است و بس
گرچه پیمان را شکستی ؛ همچنان میخواهمت
چون دل من پای بند عهد دیرین است و بس
هیچکس از گریه های هر شبم آگاه نیست
شاهد من از هجوم اشک بالین است و بس
از کنارم رفتی و در آرزوی دیدنت
آنکه در راه تو باشد چشم (پروین) است و بس
#پروین_اسحاقی