تایتل قالب


۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگاه» ثبت شده است

با باده ی عشق می پرستم کردی
از جام نگاه خویش مستم کردی

با هر که به جز یاد تو بیگانه شدم
روزی که به عشق ، پای بستم کردی

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۳۶

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۳۶


من قابل صفای نگاهِ تو نیستم 
بی اعتنا به چشمِ سیاهِ تو نیستم 

وقتی دلِ تو مایلِ گلگشت ، میشود 
من غیر خار ، بر سرِ راه تو نیستم 

هر شب ز خاطرِ تو فراموش میشوم
در آسمانِ خاطره ماهِ تو نیستم 

تا چشم پوشی از منِ دیوانه ، کرده ای
مست از نگاهِ گاه به گاهِ تو نیستم 

من پیرو خسته ای از پا فتاده ام 
جز مایه ی عذاب و گناهِ تو نیستم 

تو پادشاه کشور شعری ، منِ فقیر
شایسته ی بزرگی و جاهِ تو نیستم 

زین پس تو را به حالِ خودت مینهم ، ولی
باور مکن که چشم به راهِ تو نیستم

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۴۹

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۴۹


مهِ من گر ز سرِ بام ، نگاه اندازد
ماه را از دل افلاک ، به چاه اندازد

همچو یوسف اگر آن ماه کند جلوه گری
عاشقان را چو زلیخا به گناه اندازد

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۴۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۳۰ ۰ ۰ ۴۱


مهر تو به دل عشق تو بر سر دارم
یک لحظه مباد  از تو دل بر دارم

هر چند که سرد است نگاه تو ولی
از چشم تو انتظار دیگر دارم

         #پروین_اسحافی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۴ ۰ ۰ ۴۷

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۴ ۰ ۰ ۴۷


 

ماهی که بود همسفر سال و ماه من
رفت و هنوز مانده به راهش نگاه من

هستم در انتظار که باز آید از سفر
مردی که هست شانه او تکیه گاه من

باغی که هست حاصل آن میوه امید
نخلی که هست سایه او سر پناه من

ثابت قدم تر از همه در راه زندگی است
پویای راه اوست دلِ سر به راه من

از او به دامنم سه گهر پرورانده ام
هر یک ز جلوه روشنیِ صبحگاه من

عمرش دراز باد که دائم به اشتیاق
کوشیده است از دل و جان در رفاه من

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۵۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۵۳


باید برود راه خودش را
عشق،
اما !
چیست
رازِ درکمندِ نگاه
گیسوی های بارانی


ناز بی تکرار کمانی ابروی
طناز

خنده های مستانه
با لبهای کبودِ
از
آتش خشمْ
در آتشکده ِخاموشی

جان می آید به لب
تا از لبت
کلامی عاشقانه را
مهمان باشم
در بستر فردایت


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۰ ۰ ۰ ۴۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۰ ۰ ۰ ۴۱


 

با انزوای خویش دلم تا که خو گرفت
در سینه بس تپید
نفس
      در گلو گرفت

 عکس خیال توست به صبح نگاه من
چشمم که قاب آینه را روبرو گرفت

تا خواستم که سیر تماشا کنم تورا
غایب شدی
         و چشم  
تب جستجو گرفت

صبرم شکست و بعد قرارم زدست رفت
 دل بر نماز صبر خیال وضو گرفت

دستم به تار زلف تو هرگز نمی رسد
یک بار زال عشق ز رودابه مو گرفت

من از بهار عشق گلی را نچیده ام
از داغ لاله هاست که دل رنگ و بو گرفت

شبخوشه های ماه به *پروین* رسیده است
در زیر نور ماه تب گفتگو گرفت

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۵۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۵۱


 

به دنبالت
        به شهر نور
                 گشتم
چو موسی
       گم شده در تور
                   گشتم

به امید تماشای نگاهت
شکست نور در منشور گشتم

زبس دریای چشمت آفتابی ست
شبیه ماهی ی شبکور گشتم

نگاه بی اجازه جرم من بود
فدای آن نگاه شور گشتم

چنان می ترسم از پرخاش چشمت
که حتی از خودم هم دور گشتم

به پرده پرده ی آوازهایم
گهی شور
           و
           گهی ماهور
                  گشتم

نمی دانم
         که بر
          سمفونی ی
                   عشق
چگونه زخمه ی
          سنتور گشتم

نمی دانم
         چگونه
            در نگاهت
به رنگ وصله ی
           ناجور گشتم

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۴۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۴۳


پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی