.
"آبشار گیسوانت
ریخته بر شانه ات"
هیچ خاتونی ندارد چشم آهوی تو را
هیچ آهویی ندارد چشم جادوی تو را
.
آُسمان را در دل شب های روشن دیده ام
هیچ مهتابی ندارد جلوه ی روی تو را
از دو خورشید کبود عشق خواندم صبح را
از هلال ماه خواندم خط ابروی تو را
مثل زنبوری که دور افتاده از کندوی خویش
باز می گیرم سراغ رد کندوی تو را
آبشار گیسوانت ریخته بر شانه ات
می شود روزی ببافم تاب گیسوی تو را؟
می گذاری گندمی باشم به دشت شخم عشق ؟
تا ببینم داغ زخم داس بازوی تو را
#پروین_اسحاقی
نظرات (۰)