.
"یک آشنا نبود
بگیرد نشانی ام"
بر باغ دل وزید نسیم خزانی ام
پایان گرفته است سفر زندگانی ام
تقویم عمر را که ورق می زنم دریغ
انگار خواب بود بهار جوانی ام
مرگ ستاره را به تماشا نشسته ام
مهتاب پرکشد زشب آسمانی ام
در کوچه باغ عشق که تبعیدی ی توام
یک آشنا نبود بگیرد نشانی ام
انگار طول عمر که برمن گذشته است
تکرار قصه ای ست که باید بخوانی ام
#پروین_اسحاقی
نظرات (۰)