تایتل قالب


ا

       به نام خداوند
       جان و خرد

        هرمز فرهادی
           بابادی

در هزاره ای که به تعداد انگشتان دست‌شاعران با شناستامه داریم و به اندازه ی ستارگان آسمان سراینده های بی هویت از در و دیوار قد کشیده اند بانو پروین اسحاقی در نهایت شب  فانوس بر آویخته است به جستجوی آفتاب
که  دریافته است  آسمان طعم ماه می دهد و پیشانی اش زخم دار داس قابیلی است که خوشه های گندم را از خاتون شعر دریغ داشته است

سرکار بانو پروین اسحاقی از بلوغ سپید گذشته است و پریزاد غزل را در آیینه راز به تماشا نشسته است

او بر سنگفرش خیابانی قدم می زند که (زنی با زنبیلی از آن گذشته است)و او با آخرین قدم هایش به ایستگاه شعر رسیده است
به جایی رسیده است که کسی شاعر نیست اما همه شعر می گویند و او آموخته است که هیچ اندوهی کوچک نیست 
پس پاره های روز را جمع می کند تا شب برای صبح پیراهن بدوزد

وقار بودنش را از تجسم غزل دریافته است و برجای نبودنش را از بی قراری ی قاصدکانی که بر شانه های باد سپید می رقصند واو
به را می افتد و پنهان شدنش در پیله ی تنهایی بهانه ای می شود که از نفرین خویش به برزخ شعر  برسد
و با دستان پیامبری باکره در برکه ی غزل تعمبد  شود و روسپید از حجله گاه شعر برآید

ختم کلام اینکه من باشناختی که از سابقه ی ادبی سرکار بانو اسحاقی  دارم او را هم در غزل و هم در سرایش شعر سپید موفق می بینم 
دیر یازود شاهد سیمینی در غزل و فروغی در شعر سپید خواهیم بود

مقدمه ای بود از جناب استاد هرمز فرهادی بابادی بر کتاب غزل رباعی 
اینجانب 🌹🌹🌹


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی