.
.
"همنفس با ساعت دنیا
خیالم پیر شد"
تا کهصوفی ی دلم بی های و هوی خویش شد
پشت پا بر خود زد و در جستجوی خویش شد
در گذرگاه تماشا سنگ بر آیینه زد
بی خیال از لحظه ی دیدار روی خویش شد
قاب عکس آرزو را بر دل دیوار زد
در نگاه قاب
عکس آرزوی
خویش شد
تشت رسوایی دل از پشت بام افتاده است
لاجرم در جستجوی آبروی خویش شد
در دلم فصل بهار عشق پاییزی شده ست
باز هم در آرزوی رنگ و بوی خویش شد
همنفس با ساعت دنیا خیالم پیر شد
بر نماز آخرم
دل
در وضوی خویش شد
#پروین_اسحاقی
نظرات (۰)