تایتل قالب


.

"پلک بر هم نزدم
              از سر شب
                       تا به سحر"
        

از تماشای تو تا قند دلم آب افتاد
ناگهان زلزله ای در دل بی تاب افتاد

ماهی ی تنگ دلم دید که در برکه ی عشق
ناگهان در دل شب چهره ی مهتاب افتاد

پنجره در نظرم آینه باران شده بود
آنچنان بود که در آینه سیماب افتاد

قصدم این بود که دل با تو به دریا بزنم
دلم اما چه بگویم ؟ که به گرداب افتاد

پلک برهم نزدم از سر شب تا به سحر
رقص تصویر تو در دیده ی بی خواب افتاد

آنقدر واژه سر واژه به رقص آمده بود
که به رویای خیالم غزل ناب افتاد

#پروین_اسحاقی

 

پروین اسحاقی ۲۴ خرداد ۰۰ ، ۱۸:۰۹ ۰ ۰ ۵۵ غزل

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی