تایتل قالب


۸۵ مطلب با موضوع «سپید» ثبت شده است

میتوانم تمامت را تعریف کنم
                          آنگونه که تردیدکنی
 که چگونه اینقدر می شناسمت ...
چون بی نهایت خوبی ..
و همه خوبی ها را یکجا و با هم داری.. 
و من چقدرخوش اقبالم که تو را دارم ..
چون تو یعنی همه خوبی ها..
پس دقت کن.. 
               من از تو بیشتر دارم 
بیا با هم حساب کنیم ..
تو همه خوبی ها را داری  
اما من تو را با همه خوبی هایت دارم .
پس خوش به حال من..

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۳۳

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۳۳


موهایت راشانه می کنم..

 دانه به دانه

              و شهرزادت می شوم

 آنقدر قصّه

           برایت از عاشقی خواهم گفت
 
که ...

         هرگزغصه نخوری ...
       
                                   هرگز ...

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۶۳

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۶۳


ببین..
 دامن سرخ ارتش روسی من
نصف جهانت را گرفته 
نگران چه هستی ؟؟
توِ اسیر را هم جان بستانم 
یاپناه بدهم؟؟ ...
من فرمانده هستم ...
تو سربازم ...
برای من می شود هر روز
هزار بار هم سرت را نذر نگاهم کنی...
یا صدقه چشمان میشی ام

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۱۸

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۱۸



 
آسمان دل اسیرت گشته است.. 
و این دل دیوانه زنجیرت شده ..

عصر ، عصرانقلاب های مخملی است 
                                    یا رنگی ؟

تو که هم مثل مخملی ، یعنی خود مخملی 

و هم مثل رنگین کمان .. 
           هزار رنگ در ناز نگاهت نهفته 
لطفا.. 
          لطفا ..

لطفا مرا هم مانند ارتش سرخ روسیه 

مثل کشور « کریمه » 
ضمیمه 
سرزمینت کن ..

جزو روسیه ات که باشم 
              من هم ابرقدرت می شوم ...

ضمیمه می کنی ؟؟

            بدون شلیک یک گلوله ؟؟ 
فقط با تبسم یک لبخند

               یا چشمک یک چشمت ؟

من که تسلیمت هستم 
                    چه می کنی ؟.....

#پروین_اسحاقی
https://telegram.


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۱۲

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۱۲


نباشی هم اشکال ندارد..
با خیالت که می توانم خیالبافی کنم،
درخیالم که می توانم دستم را دورگردنت بیندازم و همه چهارباغ را قدم بزنم..
 و هر برگ را شاهد عشقم کنم و با پایم که روی رخ های یخ زده شان میگذارم،
 یک امضای بودن و عاشقانه بودن بعنوان شاهد از آنها بگیرم،
در خیالم که میتوانم هروقت دلم خواست تو را توی بغلم بگیرم،
دستانم را در موهایت بریزم و با شعله ای از همه تاریخ و دلهای عاشقانِ تاریخ،
مذاب آتش فشان عاشقان تاریخ را بر روی لبه های لبانت مانند رژ لب قرمز کنم..
می توانم دستت را بگیرم و با کشیدنت و دویدن با تو،
صورتت را پر از خنده و اشک شوق کنم..
درخیالم که میتوانم به خیابانتان بیایم ،
میتوانم که تو را به خانه مان ببرم..
 تا همه عاشقان تاریخِ عشق را ،
با چشمانت احیا کنی..
آنها بیایند و حرمت پاک عشق را در چشمان نجیبت ببینند..
در خیالم که میتوانم وسط هر خیابان که خواستم با دستم چانه ات را بالا بیاورم و ببوسم ! 
نمی توانم؟
هر کس از این صحنه سهم عاشقانه نگیرد  خب حسود است
 و چشم همه حسودان کور باد..
و زبانشان لال..
آره با خیال هم می شود هر نوع خیالی را نازک و عاشقانه پرورش داد.

#پروین_اسحاقی
@parvinpoems


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۲۹

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۰ ۰ ۲۹


غرق تماشای سکوتت می شوم..
در تنهایی
بی  عشق 
     غرق در فاصله
کاش همه چیز  یار بود،
                   روزهای ابری،
 لحظه های غروب
             و من
 خالی می شدم از تب تنهایی
و تکرار عطش
ما دلتنگیم..
میدانم !
ما دلتنگیم 
 برای روزهای ابری 
               ودوبارە دیدن هم
لحظه هایی کە شبنم می شویم 
می شکنیم...
روی قلب بی صدای هم 
   و آهسته زمزمە می کنیم ...

آواز
آه ! 
زندگی بی تو...

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۱ ۰ ۲۷

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۳ ۱ ۰ ۲۷


مهد شمشیر بازی جهان 
اصفهان است 
نه فرانسه 
آنگاه 
که تو 
در نصف جهان 
شمشیر میزنی... 

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۲ ۰ ۰ ۵۲

پروین اسحاقی ۹۹-۳-۰۲ ۰ ۰ ۵۲


گلویم
عطش ستاره ای ست
که دور از نفس هایت
طعم آسمان را
از یاد برده است
اما
چشمانت را
که می نوشم
در پیاله ای که ماه
به پنجره ی نگاهم تعارف کرده است
مست می شوم

و من
که پیراهن چهار خانه ام را
در میان رقص دریده ام
در می یابم
جهنمی ست
َسقوط من
از بهشت چشمانت

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۵ ۰ ۰ ۵۰

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۵ ۰ ۰ ۵۰


در گوشِ درد هایم
به گوش نمی‌رسد
صدای باران اشک‌هایت
فقط

این منم
ایستاده در بزرگ راهی
پر از خاطرات
ویک چراغ قرمز
بدون احساس

ایستاده ام
به تماشای
چراغ سبز چشمانت

اما
تنها درگوشم
زجر میکشد
سکوت 

و آه گوشه ی دلم
مزه مزه می کند
درد را   
#پروین اسحاقی                                


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۰ ۰ ۱ ۴۵

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۰ ۰ ۱ ۴۵


باید برود راه خودش را
عشق،
اما !
چیست
رازِ درکمندِ نگاه
گیسوی های بارانی


ناز بی تکرار کمانی ابروی
طناز

خنده های مستانه
با لبهای کبودِ
از
آتش خشمْ
در آتشکده ِخاموشی

جان می آید به لب
تا از لبت
کلامی عاشقانه را
مهمان باشم
در بستر فردایت


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۰ ۰ ۰ ۴۴

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۰ ۰ ۰ ۴۴


۱ ۲ ۳ ... ۵ ۶ ۷ ۸ ۹

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی