می جویم تو را /در
بند بند واژه ها / در رج رج کلام و در
سطر سطر شعرهایم
میان همهمه همه
فتحه ها تا کسره ها
و ضمه های واگویه های شبانه ام
چه بنامم تو را
که شعر منی و ترجمان کلامی در زبان
#پروین_اسحاقی
می جویم تو را /در
بند بند واژه ها / در رج رج کلام و در
سطر سطر شعرهایم
میان همهمه همه
فتحه ها تا کسره ها
و ضمه های واگویه های شبانه ام
چه بنامم تو را
که شعر منی و ترجمان کلامی در زبان
#پروین_اسحاقی
دو مناره جنبانند بازوان ات که
اصفهان را /
به رقص می آورند
نگاهت نقش جهانی
که دنیا را
از چهار باغ
تا هشت بهشت
چهل ستون فاصله است/ از خواجو
تا الله وردی خان
سی و سه پل
به " نظر" که می رسم
مسیح را
مصلوب می بینم
#پروین_اسحاقی
شب
که بر نگاهم
سرمه ی آفتاب می کشد
ماه
در برکه ی چشمم
ماهی می شود
و شهرزاد قصه هایم
هزار و یک خواب می بیند
عمق بیداری ام را
با منقار پلک هایم
اندازه می گیرم
به جستجوی ستاره
برآمده ام
با فانوسی از شبتاب و
گیسوانی
آشفته بر شانه
سایه ام را
در باد می تکانم
و
دستانم را
برای گرفتن ماه
قلاب می کنم
#پروین_اسحاقی
گاهی
شبیه ترین می شوم
به قفس،
وقتی
تمام آسمان از آرزوی تو خالی ست....
#پروین_اسحاقی
برگردان از فارسی به کردی
قەفەس
گاجار
بومه شێوە قەفەس
هنای...
تەمام ئاسمان لە ئەزرەت تو چوولە
#پەروین_ئسحاقی
نابینای توام
به خط بریل میخوانمت
شهرزاد قصه گوی هزار و یکشب شبهای تنهایی من
دوباره میسرایمت
به خط عبری نانوشته
تا دوباره دوستت بدارم
و فاتح لبهای تابستانیت بشوم
تا مست در آغوشت ایستاده جان بدهم
و به نام نامی تو
هزاران غزل
بدون قافیه ناسروده بماند
تا شهرآغوشت
دوباره تا سحر برای من باز بماند