تایتل قالب


۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

 

به آسمان که سلام می دهم

از ناودان نگاهت

باران ستاره

آبشار

و رنگین کمانی از غزل

بر طاق ابروانت هلال می شود

و من

ماه پیشانی می شوم

بر ارتفاع ستاره و غزل


خواستنت

کیفر اتفاقی ست که خواهد افتاد

کیفر شعرهایی که تا هنوز

نسروده ام

در کمرکش صبحی
که با فنجانی از قهوه ی چشمت

صبحانه ی عشق

آفتابی می شود

در تعارف سینی ی دستانم


بودنم را

بر سنگ فرش ایوان خیالم

پهن می کنم

و برای گنجشکانی که آمدنت را

به حسرت نشسته اند

دانه می ریزم

می دانم

      می دانم
تو

روزی خواهی آمد

و سفره ی دلت را

با من تقسیم می کنی


در من

زنی نفس می کشد

که با شب بخیری به ماه می رسد

با صبح بخیری به آفتاب

زنی

که دست هایش را

در باغچه می کارد

تا فروغ دیگری سبز شود

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۵۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۵۱


 

ساحل و دریای رویان ...آی می چسبد نگو
     در هوای خیس باران ... آی میچسبد نگو

    اتفاق تازه ای رخ می دهد با لمس تو
    در درون من کماکان...آی می چسبد نگو ...

    گرمی آغوش تو با آن همه ناز و نفس
    در دل برف زمستان...آی می چسبد نگو ...

    بوسه های گاه و بیگاه من از لب های تو ...
    بوسه بازی فراوان ... آی می چسبد نگو ...

    من فریبت می دهم با شیطنت های غزل
    دلفریبی های شیطان ... آی می چسبد نگو

    زیر باران  راه رفتن ، دست در دستان تو
    در کنار ساحل ای جان ، آی می چسبد نگو 

    ساحل زیبای بارانی و بازی های ما
    در میان بغض طوفان...آی می چسبد نگو ...

    من غزل پرداز چشمان سیاهت باشم و
    صورت ماه تو خندان...آی می چسبد نگو...

    در میان موج دریا و من و کولاک عشق
    لمس احساس تو عریان ... آی می چسبد نگو


  #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۵ ۰ ۰ ۵۹

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۵ ۰ ۰ ۵۹


 

زیباترینِ شعر ، برای ترانه ای
تصویر ناب ، در غزل عاشقانه ای

ای یادگار فرصت از دست رفته ام
میراثی از گذشته و حال زمانه ای

پرسیده ای ز خویش که بی تو چگونه ام؟
آتش کشیده است به قلبم زبانه ای

کی بی بهانه بود که من عاشقت شدم؟
خود بهترین دلیل ، برای بهانه ای

هرگز به چشمِ فتنه گرت فکر کرده ای؟
آتش بیار معرکه در این میانه ای

بی آب و دانه است قناریّ در قفس
اما هراس نیست ، که تو آب و دانه ای

امشب بیا سراغ مرا از خودت بگیر
زیرا به سمت عشق ، تو تنها نشانه ای

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۶۷

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۶۷


نابینای توام
به خط بریل میخوانمت
شهرزاد قصه گوی هزار و یکشب شبهای تنهایی من
دوباره میسرایمت
به خط عبری نانوشته
تا دوباره دوستت بدارم
و فاتح لبهای تابستانیت بشوم
تا مست در آغوشت ایستاده جان بدهم
و به نام نامی تو
هزاران غزل
بدون قافیه ناسروده بماند
تا شهرآغوشت
دوباره تا سحر برای من باز بماند


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۳ ۰ ۱ ۸۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۳ ۰ ۱ ۸۱


۱ ۲

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی