.
"احساس مرا درک نکردی و
ندیدی"
خورشید در اعماق نگاه تو نهان ست
چشمم به شب سرد تماشا نگران ست
احساس مرا درک نکردی و ندیدی
در آتش عشق تو دلم در فوران ست
پلکم ز تب آمدنت می پَرَد انگار
دیوار و در از آمدنت در هیجان ست
تقصیر دلم نیست که صبرش شده از دست
بی تاب توام جرم گناه من از آن ست
تنها نه ز باز آمدنت در شک خویشم
پیغمبر عشق ست که در شک و گمانست
#پروین_اسحاقی
نظرات (۰)