تایتل قالب


دیدم بسحرگاهان ، یک روی دلارایی
رخساره ی ماهیّ و گیسوی  سمن سایی

هنگام سخن گفتن می ریخت گهر  از لب
بس خوش قد و بالا و چون سرو  دلارایی

در رقص چو پروانه ، وز نور چنان شمعی 
در بزم چنان یوسف ، درخواب چو رویایی

با مطرب خوش الحان همگام و هم آوایی
هنگام سماع شب ، افسانه و غوغایی

من عهد چنین بستم هنگام سحر گاهان
 کز کوی چنین دلبر ، هرگز نروم جایی

از طعنه ی بد گویان ، هرگز نهراسم  من
هیهات گَرَم باشد عشق و غم رسوایی

من تاب نمی آرم ، تاب سر زلفش را
با این دل شیدا و با این سر سودایی

هر شب بسر کویش می گریم و می نالم
هر دم بسرم عشق و هر لحظه  تمنّایی

دیگر نشود ممکن این مادر گیتی را
تا چون تو بیاراید ، فرزند به زیبایی
              
#پروین_اسحاقی                                parvin58.blog.ir

 

پروین اسحاقی ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۳۲ ۰ ۰ ۵۶ غزل

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی