تایتل قالب


۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهار» ثبت شده است

 

با سبزی و خرمی بهار آوردم
با سرخی گونه ام انار آوردم

از لب گل ناز و از زنخدانم سیب
از قامت خود سرو به بار آوردم

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۹ ۰ ۰ ۲۹

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۹ ۰ ۰ ۲۹


 

دیشب دوباره قصد سفر داشت یار من
با سرگرانی آمد و رفت از کنار من

با رفتنش شرر زده بر جان من که  هست
تنها قرار بخشِ دلِ بی قرار من

با سنگ غم شکست دلم را و لحظه ای
نومید از او نشد دلِ امیدوار من

بیتابِ دیدنش  شده ام شاید از سفر
باز آید و به سر برسد انتظار من

لبخند میزند به پریشانیم رقیب
بیهوده نیست گریه ی بی اختیار من

چشمی به هم زدیم و جوانی ز دست رفت
پروین چه زود گشت خزان ، نو بهار من

                                   #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۸ ۰ ۰ ۴۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۸ ۰ ۰ ۴۱


 

با انزوای خویش دلم تا که خو گرفت
در سینه بس تپید
نفس
      در گلو گرفت

 عکس خیال توست به صبح نگاه من
چشمم که قاب آینه را روبرو گرفت

تا خواستم که سیر تماشا کنم تورا
غایب شدی
         و چشم  
تب جستجو گرفت

صبرم شکست و بعد قرارم زدست رفت
 دل بر نماز صبر خیال وضو گرفت

دستم به تار زلف تو هرگز نمی رسد
یک بار زال عشق ز رودابه مو گرفت

من از بهار عشق گلی را نچیده ام
از داغ لاله هاست که دل رنگ و بو گرفت

شبخوشه های ماه به *پروین* رسیده است
در زیر نور ماه تب گفتگو گرفت

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۵۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۵۳


 

شادی من روز میلاد شما ست
اشک شوقم جاری از یاد شما ست

یک پرستو در نگاه من نشست
در سلامش یک بهار تازه است

شمع روشن کردنم با یاد توست
روز خوشبختی ی من میلاد توست

بودنم با بودنت آغاز شد
این قناری با تو در پرواز شد

آتش و پروانه ها را دیده ای
بازی ی دیوانه ها را دیده ای

من به شوق آتشت پروانه ام
در هوای سنگ تو دیوانه ام

من زهرچه غیر تو دل کنده ام
من به امید تو تنها زنده ام 

             #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۶۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۷ ۰ ۰ ۶۳


 

تو را
با نفس هایم می شناسم
خودم را
با دل تپیدن های شبانه ام
هنگامی
که عصایم آفتابی می ‌شود

حسرت به چشم از اینکه
شب
چه رنگی دارد
می خوانمت با لمس دستانم
به خط تاریکی

بهار را سبز می خوانم
آسمان را آبی رنگ
بی آنکه شکوفه ای را
به رقص دیده باشم

با دستانم
که راه می روم
پاهایم را
چراغ می نویسم
تا بیاد داشته باشم
پنجره
تنها دریچه ای ست
به جهانی
که طعم آیینه را نچشیده است

آب را
به شکل تشنگی می بینم
تو را
به رنگ اشتیاقی
که امانم را بریده است
آتش را
چگونه می شناختم
اگر آفتاب
گونه ام را برشته نمی کرد

مرا
با خطی بخوان
که شاملو سروده است
(با چشمی
که مردمکانش
از تابش نور تاثیر نپذیرفته است
چگونه
از رنگ ها حکایت توان کرد)

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۶ ۰ ۰ ۶۸

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۶ ۰ ۰ ۶۸


۱ ۲

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی