تایتل قالب


۱۰۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

بگذار که دستان دعا گوی  تو باشم
آیینه شوم
 باز فرا روی تو باشم

یک عمر غزل گفتنم از چشم تو بوده ست
بگذار که در شعر تو بانوی تو باشم

آنگونه به صحرای جنونم بکشانی
تا حلقه ای از سلسله ی موی تو باشم

زخمی که دو خنجر زده بر طاق دل من
طرحی ست که من زخمی ی ابروی تو باشم

یک جرعه شراب از خم چشم تو حلال ست
بگذار که من ساقی ی می جوی تو باشم

آبشخور دشت دل تو جای پلنگ ست
ای کاش که در چشم تو آهوی تو باشم

این طوق که بر دور گلویم شده چون داغ
داغی ست که هر لحظه پرستوی تو باشم

صبح هست و روا نیست که از خواب بر آیم
تقدیر من این ست که جادوی تو باشم

#پروین_اسحاقی

 


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۵۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۵۳


 

ماهی که بود همسفر سال و ماه من
رفت و هنوز مانده به راهش نگاه من

هستم در انتظار که باز آید از سفر
مردی که هست شانه او تکیه گاه من

باغی که هست حاصل آن میوه امید
نخلی که هست سایه او سر پناه من

ثابت قدم تر از همه در راه زندگی است
پویای راه اوست دلِ سر به راه من

از او به دامنم سه گهر پرورانده ام
هر یک ز جلوه روشنیِ صبحگاه من

عمرش دراز باد که دائم به اشتیاق
کوشیده است از دل و جان در رفاه من

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۵۵

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۵۵


 

در شهر طوس مامن امن خدا ببین
حق را عیان ز چهر منیر رضا ببین

بگشای چشم دل ز سر علم و معرفت
صحن مطهرّ حرم کبریا ببین

سلطان طوس رهبر آزادگان رضا
شاهان به درگهش همه در التجا ببین

در تحت قبه اش به اجابت رسد دعا
اندر حریم او همه حاجت روا ببین

گسترده است سفره ی عامش بروی خلق
بر خوان او تو نعمت بی منتها ببین

در رُفت و روب صحن و رواق مطهرش
خیل ملک همیشه به صبح و مسا ببین

هر دردمند خسته که او را علاج نیست
در آستان او به امید شفا ببین

با خاک طوس گشته مقام زیارتش
پهلو زنان ز رتبه به عرش علا ببین

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۱۴

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۱۴


 

دلم برای تو گاهی بهانه میگیرد
به جانم آتش عشقت زبانه میگیرد

خیال روی تو از من که بیقرار توام
سراغ یک غزل عاشقانه میگیرد

چو در هوای تو پرواز میکنم ؛ هر روز
غم تو مرغ دلم را نشانه میگیرد

به ناز رفتی و هر بار چون کبوتر عشق
غمت به بام دلم آشیانه میگیرد

دلش به بند محبت نبوده است اسیر
کسی که عشق و جنون را فسانه میگیرد

 #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۴۶

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۴۶


 

مرا مبتلای خودت ساختی
پس آنگه به شهر دلم تاختی

نوشتی که از عشق من کن حذر
مرا زین سخن گریه انداختی

ولی شاید ای دوست حق با تو بود
مرا با دو خط شعر نشناختی

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۴۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۴۳


 

هر شب دل پر سوز و گدازی دارم
با دوست به دل راز و نیازی دارم

اما ز کرامتش نباشم نومید
شادم که خدای چاره سازی دارم

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۱۰

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۱۰


 

خدایا بر دلم امیدواری بخش
به چشمم فرصت شب زنده داری بخش

به امروزم شکیبایی کرامت کن
به فردایم امید پایداری بخش

مرا در موج این نا سازگاری ها
توان انعطاف و سازگاری بخش

اسیرم در خزان سرد و تنهایی
مرا جان و دلی سبز و بهاری بخش

برای رفتن از دریای نومیدی
*روژین* را نصرتی فرما و یاری بخش

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۱۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۰ ۰ ۱۳


 

شد از من آواره جدا همسفر من
غافل که چه آید ز فراقش به سرمن

او رفت و دل غمزده را همره خود برد
آتش زده با رفتن خود بر جگر من

میگفت جوانمردم و زان دعوی بیجآ
خون است دلِ از همه جا بیخبر من

با اینکه نپیمود رهِ مهر و وفا را
یک لحظه محالست رَوَد از نظر من

بی پرده بر او فاش کنم راز دلم را
 افتاد اگر بر سر کویش گذر من

(پروینم) و پروانه ی آن شمع دل افروز
گیرم که بسوزد شررش بال و پر من

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۱ ۰ ۸۷

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۲ ۱ ۰ ۸۷


این واژه های ناب که از دل چکیده اند
شعر مرا ز جنس غزل آفریده اند

گنجشگ های بر لب ایوان خانه اند
بر سنگفرش صحن دل من پریده اند

تا آنکه مصرعی بسرایم زحال خویش
جان کندن مرا به نگاهی ندیده اند

هر بار نیمه جان شده ام از سرودنم
گویی برای مردن من سر رسیده اند

این گله های شعر - غزالان شب نفس_
در زیر نور ماه چه زیبا چریده اند

گاهی چنانکه لحظه ی پرواز مرغ غشق
بر ارتفاع تنگ قفس آرمیده اند

گاهی برای دیدن سیمرغ هفت شهر
تا قله های دور خدا پر کشیده اند

خون می چکد ز رقص خیالم به دفترم
تصویر زخم را به تماشا کشیده اند

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۰ ۰ ۰ ۵۶

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۲۰ ۰ ۰ ۵۶


 

شعری بخوان خدای غزل تا مجال هست
فرصت مده ز دست اگرت  شور و حال هست

گلنغمه ای بخوان که شوم مست روی تو
چون در دل تو عشق به حد کمال هست

با اینکه دست من بتو هرگز نمی رسد
در خواب با تو گاه بگاهم وصال هست

این شعر را به عهد جوانی سروده ام
در آن جنون و مستی و خواب و خیال هست

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۸ ۰ ۰ ۵۰

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۸ ۰ ۰ ۵۰


۱ ۲ ۳ ... ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی