تایتل قالب


۱۰۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

 

بدهی گر تو مرا بال و دو تا پای دگر
جز به دیدار تو هرگز نروم جای دگر

چشم زردشتی ات آتشکده ی عشق من ست
باز بگذار برآیم به تماشای دگر

صبح آرامش من ساحل چشمان شماست
در سرم نیست نشینم لب دریای دگر

عشق خوابی ست که در چشم ترم گم شده است
روزها نیز به چشمم شده یلدای دگر

قلب چون سنگ تو احساس مرا درک نکرد
مانده بر روی لبم گفتن ای وای دگر

برگ  سبزی ست دلم
 - تحفه ی درویش-
                  مرا
جز همین تحفه
برای تو
چه اهدای دگر

بعد از این حال عطشناک من و شب همه شب.
مستی چشم تو و
محشر کبری دگر

#پروین_اسحاقی 
                  ‌


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۶ ۰ ۰ ۵۰

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۶ ۰ ۰ ۵۰


 

هزار قطره ی اشکم فدای لبخندت
خدا کند که ببینم همیشه خرسندت

تو از دیار کدامین فرشته می آیی
چرا که روی زمین نیست مثل و مانندت

ز شوکران نگاهت به رقص می آیم
جواب تلخ تو شیرین تر ست از قندت

ز سمت مشرق چشمم طلوع کن تا خلق
چنانکه سرمه به چشمان خود کشانندت

و خیل مردم شب زنده دار مشتاقت
به جای ماه بر ایوان شب نشانندت

دلم به تیر نگاهت کمانه زد *پروین*
به تیر آرش و بر قله های الوندت

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۶ ۰ ۰ ۶۵

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۶ ۰ ۰ ۶۵


 

هرگز چو من مباد کسی بی قرار عشق
طاقت ز دست رفته و بی اختیار عشق

داغ سیاه عشق به پیشانی ی من ست
در روزگار خویش منم غم شمار عشق

قلبم که از تبار گل سرخ بوده است
پرپر میان دست تو شد در بهار عشق

در معرض نگاه چه زیبا نموده ای
افشان به روی شانه رها آبشار عشق

دلشوره های عشق جنونی ست دلپذیر
سرشار لذت ست ولی انتظار عشق

چرخان ثقل خویش به سر گیجه می رسم
پرگار حسرت ست دلم بر مدار عشق

قلبم صدای آمدنت را شنید و گفت
مضراب ناله ها ست که خورده به تار عشق

*پروین* شگفت نیست که غم در نگاه توست
جز غم چه بوده است مگر یادگار عشق

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۶ ۰ ۰ ۵۷

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۶ ۰ ۰ ۵۷


 

ساحل و دریای رویان ...آی می چسبد نگو
     در هوای خیس باران ... آی میچسبد نگو

    اتفاق تازه ای رخ می دهد با لمس تو
    در درون من کماکان...آی می چسبد نگو ...

    گرمی آغوش تو با آن همه ناز و نفس
    در دل برف زمستان...آی می چسبد نگو ...

    بوسه های گاه و بیگاه من از لب های تو ...
    بوسه بازی فراوان ... آی می چسبد نگو ...

    من فریبت می دهم با شیطنت های غزل
    دلفریبی های شیطان ... آی می چسبد نگو

    زیر باران  راه رفتن ، دست در دستان تو
    در کنار ساحل ای جان ، آی می چسبد نگو 

    ساحل زیبای بارانی و بازی های ما
    در میان بغض طوفان...آی می چسبد نگو ...

    من غزل پرداز چشمان سیاهت باشم و
    صورت ماه تو خندان...آی می چسبد نگو...

    در میان موج دریا و من و کولاک عشق
    لمس احساس تو عریان ... آی می چسبد نگو


  #پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۵ ۰ ۰ ۵۹

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۵ ۰ ۰ ۵۹


 

در شب فرهادِ چشمم خواب شیرینم تویی
آنکه او را در خیال خویش می بینم تویی

نه چگونه می شود روزی فراموشم شوی
هم نماز واجب و هم رسم و آیینم تویی

پلک می بندی به روی رنگ زردی های من
خوبِ من
     انگیزه ی اندوه سنگینم تویی

در تبم
      در آتشم
       از عشق
        می سوزم
               هنوز
بی خبر از حال من داروی تسکینم تویی

طالعم را از خطوط دست هایم خوانده ای
فالی از حافظ نمی گیرم که کف بینم تویی

آه ، چشمِ شهرزاد شب نخوابی های من
در دل شب خوشه های اشک پروینم تویی

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۵۱

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۵۱


 

دیدی آخر بر ملا شد آنچه در سر داشتم
نقش روی آب شد عشقی که باور داشتم

آسمان در تنگنای این قفس رویایی است
بودن در این قفس را با تو خوشتر داشتم

شهرزادِ در هزار و یک شبِ افسانه ام
در هوای قصه هایت دیده ی تر داشتم

نوشدارویی برای درد من پیدا نشد
سال ها بر روی پهلو  زخم خنجر داشتم

یک سیاوش در شبستان دلم در آتش ست
من کجا مانند تو تاب سمندر داشتم

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۶۳

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۶۳


 

رقص اشک چکیده را مانم
سر به دامان کشیده را مانم

در شب و باد و ریزش باران
کاغذ آب دیده را مانم

قامتم ضربه از تبر خورده ست
قد سرو خمیده را مانم

زخم خورده ز تیغ بهتانم
چون گریبان دریده را مانم

مثل تنهایی قناریها
از قفس نا پریده را مانم

کس نپرسیده شکوه ام از چیست
قصه ی ناشنیده را مانم

کیستم چیستم نمی دانم
حس در خود خزیده را مانم

از بلندای شب گذر کردم 
صبح از ره رسیده را مانم

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۵۷

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۵۷


 

زیباترینِ شعر ، برای ترانه ای
تصویر ناب ، در غزل عاشقانه ای

ای یادگار فرصت از دست رفته ام
میراثی از گذشته و حال زمانه ای

پرسیده ای ز خویش که بی تو چگونه ام؟
آتش کشیده است به قلبم زبانه ای

کی بی بهانه بود که من عاشقت شدم؟
خود بهترین دلیل ، برای بهانه ای

هرگز به چشمِ فتنه گرت فکر کرده ای؟
آتش بیار معرکه در این میانه ای

بی آب و دانه است قناریّ در قفس
اما هراس نیست ، که تو آب و دانه ای

امشب بیا سراغ مرا از خودت بگیر
زیرا به سمت عشق ، تو تنها نشانه ای

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۶۷

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۶۷



مرغ دلم
     از خال لبت
        در هوس افتاد
آنگونه که از غفلت خوددر قفس افتاد

بی چاره
     دل خسته ی من
       درگذر عشق
دنبال تو
      از بس که دوید
         از نفس افتاد

شاه دلم از نقشه ی سرباز تو
             مات ست
در پیش تو
         زانو زد و
         فیل از فرس
                افتاد

آن شاه
     که دربازی ی شطرنج نگاهت
در معرکه ی عشق تو خم شد
           سپس
                افتاد

نیل دل تو
    معجزه ی حضرت موسی ست
آنجا
     که در ان
         بی خبرانی
        چه بس افتاد

#پروین_اسحاقی


پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۵۵

پروین اسحاقی ۹۹-۲-۱۴ ۰ ۰ ۵۵


۱ ۲ ۳ ... ۹ ۱۰ ۱۱

پروین اسحاقی

شعر ، غزل،ترانه

اشعار و سروده های
هنرمند شاعر وترانه سرا
پروین اسحاقی